واقعیت ها

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

الحاج سرفراز رحیمی «تخاری» مقیم دریوتا-امریکا

چی ئی موریی په دی خاوره زیزولي
که په هر ژبه گویا وی یوافغان دی
داصفت ځانته زمانه دی چی وایم
دا صفت کی شامل ټول افغانستان دی
« ملنگ جان»
خواننده گان محترم این سطور من به تقاضای مکرر دوستان که از من خواستند تا به حیث یک ریش سفید پیرامون وضعیت کشور ابراز نظر نمایم. در آغاز خدمت تان عرض شود که این حقیر در حد نیست تا حوادث را به شکل عالمانه تجزیه وتحلیل نماید،زیرا این کار دانشمندان ومحققین محترم این رشته است ، که خدا را سپاسگزارم یکتعداد نویسنده گان مان این مطالب را در حد کمال مطلوب نوشته اند.ولی من سعی مینمایم تا از تجربیات شخصی خویش چیز چیزی را به عرض برسانم .ناگفته پیدا ست که وطن عزیزمان افغانستان تاریخ کهن دارد ودر دامان این مرز بوم بزرگان زیادی پرورش یافته که مایه افتخار نه تنها افغانها بلکه مایه فخر برای همسیگان وجهانیان نیز است. از آن جمله میتوان از ابوعلی سینا بلخی ، مولانا جلال الدین بلخی ، سید جمال الدین افغان ، خوشحال خان ختک، احمدشاه بابا وغیره نام برد. از این گذشته اگر یک نگاه گذرا به تاریخ معاصر مان داشته باشیم با پیروی از این حرف که « درکاربزرگ از اشتباه کوچک بگذر» چنین میتوان گفت که در زمان شاه اساسات یک نظام سرمایه داری گذاشته شد ، کشور آهسته اهسته بطرف بازار آزاد وقایم کردن روابط با جهان بود. در زمان داود خان بزرگترین پروژه های عمرانی برپاشد وامید آن میرفت که به زودترین فرصت کشور در سطح همسایگان قرارخواهد گرفت. در زمان طرفداران شوروی چیزیکه صورت گرفته به قدر کافی نویسنده گان داخلی وخارجی آن تراژدی را بیان داشته اند . که تکرار مکررآن به کار خانگی برخی سایتها وتلویزیونها مبدل گردیده لازم نمیدانم . ولی همین قدر به بخاطر خدا وراحتی وجدان باید گفت که در این میان داکتر نجیب اله در زمان ریاست جمهوری خویش کارهای کرده که نمیتوان از آن چشم پوشی کرد. این جوان رشید با وجود اشتباهات اش، هر آنچه در توان داشت بخاطر قطع جنگ وآشتی ملی انجام داد. از آن جمله دعوت ازمرحوم بابای ملت، که علناًدر یک نشست تلویزیونی از وی دعوت به عمل آورد، ودر آن نشست چنین گفت« آشتی ومصالحه کاری یک جوان چهل ساله نیست بلکه کار یک ریش سفید 76 ساله ( منظور شاه بود) است». وبه همین شکل از رهبران مجاهدین دعوت به عمل آورد وحتی از وساطت مرحوم یاسرعرفات، صدام حسین ودیگر افراد تاثیر گذار استفاده نمود. اینها همه کارهای حیاتی وقابل قدر بود که نمیشود از آن چشم پوشی کرد. ببنید وطنداران ما افغانها عادت داریم اگر کسی را توصیف کردیم اورا تا تقدس بالا میبریم واگر کسی از جمع ما نبود تا سطح شیطان پایان می آوریم .از همین جا مشکلات بزرگ ما شروع میشود.بارهاشنیده ام که در لابلای صحبت های اکثری چیزفهمان ما این جمله نهفته بودهاگر افغانستان بدون ما جنت شود به ما چی . به یاد داشته باشیداگر ما به چنین حقایق اعتراف نکنیم بدون تردید که مورد عفوخدا ومردم واقع نخواهیم شد. در ضمن باید بگویم که امیدوارم بالای من تاپه چیها تاپه نزنند ، من یک تجار هستم وبودم هرگز در چوکات دولت کار نکردم وچشم براه کدام امتیاز هم نیستم ونه هم کدام روابط فامیلی ، شخصی ویا سیاسی با این مرد بزرگ داشتم . چیزیکه مرا وادار به نوشتن این سطور نموده غیرت ، شهامت واستعداد سرشار این مرد بزرگ از یکطرف وظلم وناجوانی که از طرف رفقای خودش عیله اوصورت گرفته از جانب دیگر است. سر انجام پاکستانی ها ، ایرانیها، روسها واعمال شان در داخل دستگاه دولت و رفقای خود این جوان در داخل همان حزب ، یعنی کمونست های دوآتشه واخوانی های دوآتشه دست را باهم داده وآن جوان را به کام مرگ فرستادند . اگرآن پلان درآن وقت عملی میشد بدون شک که نتائیج آن بهتر از امروز میبود. دریغا که چنین نشد ودر نتیجه استاد ربانی با پاکستانی ها واستخبارات آن داخل کابل شدندوبخاطر تسلط خود هزاران انسان را به خاک وخون کشاندند وشهر زیبای کابل را به ویرانه مبدل کردند. به قولی اسداله جعفری «ربانی بعد از پیروزی مجاهدین به عنوان دومین رئیس جمهور دوران حکومت مجاهدین شد که طبق قرار پیشاور وبعد ها نشست مجاهدین در کابل قرار بود بعد از شش ماه ربانی حکومت را به شورای رهبری مرکب از همه اقوام ساکن در افغانستان تحویل دهند تا انتخابات شود اما ربانی بنا بر توصیه روبای پیر سیاست احمد شاه حکومت را به شورا تحویل نداد وامیر المئومنین خود خوانده هرات اسماعیل خان شورای حل وعقد تشکیل داد وحکومت نامشروع ربانی را جنبه مشروعیت اسلامی داد که امروز افغانستان هر چه می کشد وتا امروز هرچه خراب وویران شده نتیجه همان شورای حل وعقد است وجبهه ملی نیز همان سیاست را در ذهن تداعی می کند».دوستان توجه کنید این آقایان به کابل نارسیده از جنرال حمیدگل رئیس دستگاه جاسوسی جهنمی پاکستان کسیکه وطن مان را به خون شاند دعوت میکند تا به حیث مشاور امنیتی ربانی باشد. من در اینجا توجه آن مریضان را که پشتونها را وابسته به پاکستان میدانند میخواهم که بدانند تا استاد ربانی تاجیک چطور بخاطر تحکیم قدرت خویش به استخبارات پاکستان وا ویلا میکند.در پهلوی استاد ربانی تعداد ازکمونست های دیروز که لاف از انسان زحمت کش میزدند، چطور امروز بیرق فاشیزم تاجیکی را بلند کرده اند. معلوم است که سرنی کمونستی از صدا باز مانده وباید این مسئله را به حیث بدیل آن پیش کشید تا پول داده شده روسها حلال گردد. می بینیم که بخشی ازکمونست های دیروز واستاد ربانی در زیر چتر یک «جیزگر »قراردارند. حالا حتماًاین وطنداران مریض ما استاد ربانی را زعیم خود میدانند. از استاد که بگذریم توجه مارا سند دیگر مبنی بر وابستگی دوستم به استخبارات پاکستان جلب میکند که در این اواخر از طرف c.i.a نشر گردیده که با تاسف برخی ها جهت اهداف خاص که دارند اورا کاکه و جوان مرد قلمداد میکنند امیدوارم این وطنداران یکبار دیگر به تعریف کلمات ذکر شده مراجعه نمایند. حقیقت این است که در نهایت چور وچپاول وناجوانی ونامردی این قماشها بود که پاکستان پدر معنوی شان در فکر گروه دیگر بنام طالبان گردید. این گروه مانند مجاهدین وابسته به پاکستان بود با این تفاوت که مانند مجاهدین چورو چپاول نمیکردند وبه ناموس مردم احترام میگذاشتندوبنام شاه سابق 80 فیصد خاک را در کنترول داشتند. بدون شک که در دوران شان شریعت واقعی محمدی حکمفرما بود. ودر مناطق تحت فرمان شان امنیت برقرار بود.وقصه جالب این است اگر امریکائیها نمی آمدند ، مارشال فهیم ( کابل گیرک)، قانونی ، سیاف ودیگران غارهای را که به سر قلفی گرفته بودند در همان جا میشاریدند. دراین دوران پوهنتون کابل که در زمان استاد ربانی به تشناب مجاهدین مبدل شده بود ، دوباره به مرکز تحصیلات عالی در آورده شد ، و سرکها وجاده های کابل که به خاطر هزاره ها وازبکها مین گذار شده ،به چقوری های مانند سالنگ تبدیل شده بود ،در این دوران سفلت وباز سازی گردید. گذشته از این تعداد از وطنداران ما در امریکا واروپا نشسته واوضاع وتاریخ وطن را از منظر امروز میبینند . به این آقایان باید گفت که اروپا در طی 500 سال به دموکراسی امروز دست یافته . این حوادث امروزی کشور مان به ساده گی مهار نمیگردد تا آن که ما خوشبختی خویش را در خوشی این ملت نبینیم .باید گفت که مردم بیچاره ما عاشق جیلک وکلاه قره قولی کرزی نبودندکه به اورای دادند بلکه به امید آن که ممکن آقای کرزی مردم رااز چنگ شرو فساد وارواح خبیثه که درهمه جای تسلط دارند ، نجات دهند. افسوس که آقای کرزی با دلهای پاک مردم وامیدهای شان بازی کرد وبه جای محاکمه جنایکاران آنهارا در پارلمان وکابینه خویش جای داد.وبدترازهمه اینکه نه تنها نتوانست قاتلین وزیرهوا نورد ی خویش را محاکمه نماید ، بلکه همین قاتل شاید یگانه فرد سالم حکومت کرزی را،آقای عبدالجبار ثابت لوی سارنوال را نیز لت وکوب نمود. وای بر حال چنین حکومت که وزیر ولوی سار نوال خویش را حمایه کرده نتواند به مردم بی دفاع چه خواهد کرد ! جناب کرزی شما به عوض رسیدن به داد مردم ورفع مشکلات شان در فکر شخصی ساختن ملکیت های دولتی آستین برزدید که این خود مصیبت دیگر است. شما باید بدانید که وطن در یک حالت دشوار قرار دارد، چنین فاصله های طبقاتی در طول تاریخ افغانستان میان فقیر وغنی نبوده زیرا دولتهای قبل جهادی وطالبی بسیار اقلام موردنیاز مردم را سبسایدی میکردند واز طرف دیگر با مواد کوپونی سر بازار هم کنترول داشتند . از جانب دیگر توان خرید این ملکیت ها را فقط تفنگ سالاران دارند که صاحب بانک نوتهای بی پشتوانه ، چاپ روسیه هنتند نه تجارهای ملی . آقای کرزی شما باید بدانید که فردا اینها بدون اجازه دولت ، بودن در نظر گرفتن منافع علیای کشور با دشمنان خاک ما بخاطر منفعت شخصی خویش داخل معامله میگردند ، زیرا اینها پابند هیچ کدام ارزش ملی نیستند، وعواقب وخیم آن فردا بنام مبارک شما رقم میخورد. من مخالف این نیستم بلکه من مخالف موقعیت ولحظه کنونی هستم. کار شما به آن میماند ، میگویند کسی استنجا میکرد وپی هم کلمه شهادت را میخواخند از کنارش رهگذری میگذشت وگفت لالا کلمه درست است ولی جای را غلط کردی . در این شک نیست که در کشور اساس یک نظام مدرن گذاشته شده ودر این هم شک ندارم که انتخابات ریاست جمهوری وپارلمانی ولو به شکل بسیار مبتذل آن، یک قدم به پیش است . من در این شک ندارم که در کشور آزادی مطبونات وجود ندارد ودراین هم شک ندارم که در کشور سازمان های حقوق بشر ومدنی فعال هستند.اما من در این شک دارم که دموکراسی بواسطه جلادان وآدمکشان نهادینه شدنی نیست، در شرایط کنونی«آزادی برای گرگها بیشتر اوقات به معنی مرگ برای گوسفندان بوده است » این دموکراسی دم بریده فقط وفقط برای تفنگ سالاران وقطالطریقان است . به پارلمان نگاه کنید به استثنای چند تن محدود ، اکثریت شان قومندانان بدنام مجاهدین است . ایکاش مجاهدین واقعی ومسلمانان واقعی میبودند. من به این باور هستم که به خاطر اصلاح اپرات دولت ومحوه رشوه ستانی یک کمسیون باید تشکیل گردد، اما قبل از آن افراد کمسیون بایست اصلاح وتربیت شوند . در این میان نه تنها آقای کرزی ویارانش بلکه قلم بدستان ما هم باید از مسائل ومطالب که درد مردم را دوا نمیکند بپرهیزندودر پی آن باشند که چرا وچطور ، سر زمین که باوجود تمام خون های ریخته شده ولشکر کشی های ابر قدرتها، هنوز زنده است وهنوز با اندام خون الود وزخمی خویش پابرجا است ، اندیشه کنند ، وتوضیح بدهند که چطور از دل این خاک پریشان اینقدر عالم ،ادیب ، سیاست مدار ، ستاره شناس وفیلسوف حتی در عصر کنونی بر خاسته که در کشورهای بزرگ مصروف کشفیات وتحقیقات هستند. وچطور است که این کشور باهمه رنگارنگی اتنیکی تا هنوز یگانگی خویش را به حیث ملت افغان حفظ کرده است وملاحظات قبیلوی خویش را کنار گذاشته اند. تحقیق وپاسخ صادقانه وغیر مغرضانه به این گونه پرسشها مارا در ارزیابی خانواده بزرگ کمک خواهد نمود. تا ما توانائی ونا توانی جامعه خویش را در یابیم .نیت خوب شرط اولی این کار است اما کافی نیست. لذا باید در رفتار وعمل کرد های فردی واجتماعی ما چنین اعتقادات وارزشها مشهود باشد . ولی این هم مضحک است که داد ازافغانیت وانسانیت بزنیم ودر عمل دنبال قوم وقریه خود باشیم . در ضمن قابل یاد آور میدانم که نظریات قالبی وکاپی شده ، پیوسته مشکل افزا ومولود ماجراها بوده واست . نگاه کنید به اعتقادات خلق وپرچم اگر ما بگویم ویا نگویم در جامعه ما حضور نسبتاً پر رنگ داشتند، بدون آن که به عوافب آن فکر کنند وبدون آن که جامعه خودرا درست بشناسند قدرت سیاسی را غصب کردند وشروع به کاپی برداری از انقلاب اکتبر نمودند ، نتیجه آن چه شد ؟ مردم را خو درجای بگذارید که حتی سر رهبران خود راهم خورد.اصل حرف این است که انقلاب اکتبر در دوران دیگر ودر کشوردیگری با ساخت های بسیار متفاوت از ما بود. بیاید به وضعیت کشور خود نگاه کنیم بارها چانس ها را ازدست دادیم واینبار باز هم مصروف رقصیدن به دول بیگانه ها هسیتم . به قول حضرت بیدل :
هرکه نیآموخت زگذشت روزگار- هیچ نآموزد زهیچ آموزگار
عزیزان! ما باید از پیش قراولان جوامع بشری مانند سید جمال الدین افغانی ، گاندی ودر این عصر جاری از نلسن ماندیلا که پس از 27 سال زندان بخاطر نجات وشگوفائی کشور ومردم خود دشمنان خویش را در آغوش گرفت ویکجا با انها کار کرد ومیکند، بیآموزیم . من ازهمه دعوت میکنم که با پیروی از چنین برخورد میتوانیم وطن را نجات دهیم وبا تخریب این وآن کار بجای نمیرسد من به صفت یک ریش سفید ار همه وطندارانم میخواهم که دست از تخریب یکدیگر بر دارند واز حرفها ودشنام های، که انسان را کوچک میسازد واز حرف های کوچه وبازارکه به آدرس یکدیگر حواله میشود وصفحات برخی سایتها وتلویزیونها را بند انداخته اند چیز به جز از فته وافتراق بور نمیشود. بلکه با قبول مخالف خویش که اصل مرکزی دموکراسی است میتوان به جای رسید . به قول رحمان بابا:
څودوس رسی په لوی دریاب کیی گرځه - - په ویاله کیدی زوال وینم نهنگه
به ياد داشته باشید تا زمان که ما توان نشستن با طرفداران شاه ، جمهوری خواهان خلقیها ، لیبرالها، دمکراتها، پرچمی ، شعلهء اخوانی وغیره را پیدا نکیم ، هر گز به منزل مقصود که عبارت از آبادی وطن است دست نخواهیم یافت. ما باید از آن بزرگمرد از داکتر نجیب که آغوش خویش را به همه مخالفین خویش بدون استثنا باز نموده بود ( خداوند جنت را نصیب اش گرداند) بیآموزیم که چطور عقده ها وبد بینی ها را کنار بگذاریم واز شنا کردن در جوی وجویچه ها بطرف ابحار برویم. به قول معروف«اگر منتظر فرصت مناسب شوید ، شاید تا ابد در انتظار بمانید». سخن کوتاه اینکه اگر ما تا اینجا رسیدیم ومخالف خویش را پذیرفتیم ودست از دشنام ولاابالی گری برداشتیم ،آنگاه در اثر مذاکره ومشاجره راه تمام در های بسته ومشکلات بروی ما باز خواهد گردید. بدون در نظرداشت این فرمول تمام وعده ووعیدها فقط در چشم اولاد وطن خاک زدن بیش نیست.



نوت: جهت مشاهده اسناد حمید گل واستاد ربانی، ودوستم ای. اس .ای به سایت افغان جرمن آن لاین مراجعه کنید