بخاطر نجات از بحران چاره يي جز نوشيدن جام زهر"خط ديورند" نيست

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

کاندیدای اکادمیسین سیستانی

همانگونه که علت العلل تمام بدبختيها ودگرگوني جغرافياي سياسي کشورهاي منطقه در قرن نزدهم ،موجوديت هندوستان ثروتمند در مجاورت کشورهاي منطقه بود، ظهور پاکستان در مجاورت افغانستان درسال ۱۹۴۷نيز سبب بدبختيها وسيه روزيهاي بيشماري براي کشور ما درنيم قرن گذشته بوده واينک که يگانه ابرقدرت جهان (امريکا) با ۳۷ کشورجهان براي نجات کشور ما آستين برزده اند تا ثبات وامنيت را دوباره به افغانستان برگردانند، ولي از دست تفتين پاکستان ، اين نطفه ناپاک استعمارانگليس موفق به تحقق چنين امري نشده است وبرعکس پاکستان با بکاربردن ترفندها و چال هاي جديدسياسي سبب شده تا امريکا وناتو بجاي اينکه لانه هاي تروريستي را درپاکستان سرکوب کنند، برسرمردم جنگ زده وتيره روز افغانستان با بمب کوبيده ميرود.
شب۱۶ دسمبر ، گرداننده برنامۀ حقيقت تلويزيون آريانا، نصيراحمد فياض مصاحبه يي داشت با حامد کرزي پيرامون وضع نا امني در کشور و درضمن قسمتي از سخنان سال گذشته کرزي رابه نمايش گذاشت که يک صحنه غم انگيز از بمباردمان نيروهاي ناتو را در قندهارتصوير ميکرد. کرزي دراين سخنان خود با تأثر عميق از کشتار چند خانواده بيگناه در محله زنگاوات(يا زنگي اباد) توسط بمباردمان نيروهاي ناتو نام برد و علاوه نمود که ازيک خانواده صرف يک دخترک چهار ساله آنهم تکه تکه وزده وزخمي برجاي مانده است که حکومت وي را براي تداوي به هندوستان فرستاده ولي درهند هم معالجه نشده ووي را دوباره مسترد کرده اند. کرزي درحالي که بغض گريه گلوي وي را فشار ميداد افزود که مردم افغانستان يک طرف از سوي تروريستان به قتل ميرسند و يکطرف از جانب نيروهاي که مدعي اند براي استقرار ثبات وتامين امنيت افغانستان از چنگ تروريستان آمده اند. ديدن وشنيدن سخنان کرزي هر بيننده با احساس را بهشدت تحت تاثيرقرارميداد وبه گريه واميداشت. من يک چنين حالتي داشتم.
ما ميدانيم از صدها وهزاران کودک مجروح وزخمي يکي توانسته نعش خود را تا نزد کرزي برساند وديگران همه از فقرونا اميدي وعدم دسترسي به داکتر ودوا، جان داده اند.من احساس کردم اقارب اين کودک اساساً وي را تا کابل نزد کرزي به اين منظوربرده بود تا رئيس دولت خود ببيند که نيروهاي خارجي برهبري امريکا چگونه مردم غير نظامي وبيگناه ما را به بهانه مبارزه با تروريستان بمباران کرده تکه تکه ونابود ميکنند و او بايد فرياد مردم را بشنود و چاره اي بسنجد که ديگر مردم بيگناه با چنين بدبختيها وسيه روزيها روبرو نشوند.
اين حادثه اولين حادثه ناگوار در نوع خود نبود، بلکه چنين حوادثي در سراسر ولايات جنوب و شرقي کشور از شش سال بدينسو هر روز اتفاق مي افتد و نيروهاي خارجي به بهانه نابودي تروريسم بدون تاخيرهر روز، خانه وکاشانه مردم ولايات جنوب وشرق رابا توپ وهاوان وراکت زميني وبمب هاي چندهزارکيلوئي نابود ميکنند وما خبرهاي تکاندهنده ازتلفات مردم غير نظامي راشنيده و مي شنويم. باري درسال ۲۰۰۳ نيروهاي هوائي امريکا در ارزگان يک محفل عروسي را بمباردمان نمود که درآن بقولي ۴۰۰ نفر وبروايتي ۱۴۴ نفر بشمول عروس وخانوداه اش شهيد شدند. وبعد که فهميده شدکه اين عمليات از روي اطلاعات غلط صورت گرفته است، حتي کسي حاضر به معذرت خواهي از خانواده هاي مصدومين هم نشد. چنين اتفاقاتي در ولايات ديگر جنوب شرق کشورنيز تکرارشده است.البته دراين کشتارها، نيروهاي خارجي تنها نيستند بلکه طالبان نيز مردم غير نظامي را سپر بلاي خود ساخته با پناه جستن در خانه ها وقريه ها و روستاهاي مردم زمينه بمباردمان آن محلات را فراهم ميکنند و در مواردي هم با عمليات انتحاري خود جان ده ها و صدها تن بيگناه را ميگيرند، و در ميان مردم وحشت ودهشت خلق ميکنند.
من نميدانم کسي از دولت مردان کشورتا کنون به اين فکر افتاده که جلو اين کشت وکشتار در جنوب وشرق افغانستان گرفته شود يا خير؟ اصولاً چرا بايد جنگ در جنوب کشور متمرکز باشد وهمين ولايات پيوسته مورد ضرب وشتم نيروهاي خارجي قرار داشته باشند؟ راه علاج وچاره چيست؟ آيا بمباردمان در جنوب وشرق کشور بايد تا نابودي آخرين فرد پشتون ادامه يابد يا اينکه بالاخره اين جنگ بايد در يک جائي توقف کند؟
ظاهراً بهانه جنگ و بمباردمان مناطق جنوب وشرق ، حضور فعال طالبان عنوان ميشود. اين طالبان از کجا مي آيند؟ معلوم دار از پاکستان مي آيند، اين حقيقت را هم حکومت افغانستان ميداند وهم نيروهاي خارجي مستقر درافغانستان ميدانند. پس چرا جلو صدور اين طالبان به افغانستان از سوي حکومت پاکستان گرفته نميشود؟ چرا کشورهاي غرب که سربازان شان هر روز و هرهفته در جنگ با طالبان جان مي بازند بر پاکستان فشار نمي آورند که جلو صدور اين طالبان را بگيرد؟ شکي نيست که کشورهاي غربي به حکومت پاکستان گوشزد کرده اند که مانع عبور ومرور تروريستان وطالبان به افغانستان شوند، مگر پاکستان در عين حالي که ميلياردها دالر پول وامتيازات نظامي از امريکا وانگلستان گرفته وميگيرد، ولي آنطور که مي بايد ومي شايد جلو طالبان وتروريستان را به افغانستان نميگيرد.چرا؟ براي اينکه پاکستان با افغانستان دشمني واختلاف نيم قرنه دارد وتا اين دشمني رفع نگردد،جلو طالبان را که مولود خود آن کشور است نمي گيرد و وقتي پاکستان از اعزام طالبان در افغانستان دست نگيرد، اين بمباردمان وکشتار مردم ملکي وغير نظامي در مناطق جنوب وشرق کشورتا بسيار سالهاي ديگر ادامه خواهد يافت.
آيا آنهائي که در عشرت سراي غرب غنوده اند،واز سرشکم سيري حرف هاي دهن پرکن ميزنند، يک بار به فکر نجات کشور از اين منجلاب بدبختي افتاده اند و راه نجاتي براي مردم هردم شهيد وهزار بار کشته داده ولايات جنوب وشرق کشور سراغ کرده اند؟ اگر سراغ داشته باشند بفرمايند تا ما هم بدانيم وحکومت افغانستان هم با بکار گيري آن ملت خود را از اين بدبختي نجات بدهد.

من به عنوان يک عنصر وطنخواه وروشنفکر پشتون وظيفه ايماني ووجداني خود ميدانم تا هم تباران خود را از سرصدق دل آگاهي بدهم و آنهايي را که برمرکب احساسات سوارند به تعقل وارزيابي جايگاه خود وديگران فرابخوانم. و راهي را که براي قطع جنگ درافغانستان وبخصوص در مناطق جنوب وشرق کشور(که مرکز ثقل حملات هوائي وزميني نيروهاي خارجي است )، مفيد است ، براي شان بازگو کنم.

پيشنهاد راه معقول نجات کشور از بحران موجوده از طريق جستجوي يک راه حل عادلانه اختلافات با پاکستان، به معناي تخويف مردم کشور ازپاکستان نيست، بلکه برداشتن گامي است درجهت عادي ساختن روابط دپلوماتيک دوکشور همسايه با توانائي هاي متفاوت نظامي واقتصادي.آخرمگر ميتوان تا ابد با همسايه قوي تر ازخود در دشمني زيست؟ همسايه ايکه هر روز وهر هفته وهرماه بخاطر ترانزيت مال التجاره خود از بنادر آنکشور ناگزيريم به لطف وکرم او رجوع کنيم.ادامه اين روش تا دراز مدت ناممکن است و ضرر آن را مردم ما با پوست وگوشت خود احساس کرده وميکنند.

من هيچگاهي شهامت رزمي و احساسات ميهن دوستي افغانها رادر برابر تجاوز بيگانگان کم بها نداده ام واز فداکاريهاي مردم کشور درمقابله با اتحاد شوروي با تکريم ياد کرده ام، و حتي درهمين مقاله اخير نيز متذکر شده ام که:" شکي نيست که مردم افغانستان مردمان دلير و آزادي دوستي اند و همانگونه که در برابر شورويها باهم متحد شدند و چون مشت کوبنده در دهـن شورويها کوبيدند، و دشمن را از کشور بيرون انداختند، اگر بازهم متحد شوند توانائي آنرا دارند که بر دهـن پاکستان نيز بکوبند و آنرا از مرکب بلند پروازيهايش به زير بکشند، اما متاسفانه که پاکستان در ميان گروه هاي جهادي وطالبان افغانستان در مدت اقامت شان در آن کشور چنان نوکران حلقه به گوشي براي خود خريده وتربيت کرده است، که هـرطور دل پاکستان بخواهـد ، بدون آنکه يکنفـر سربازپنجابي را در مقابله با افغانها بفـرستد، توسط همان نوکران زرخريد ميتواند نيات شوم خود را بر ما تحميل کند. دو تجربۀ موفـقانۀ پاکستان در سرنگوني دولت هاي افغانستان توسط خود افغانها، گواه اين امر است که با وجود کمک و مداخلهً مستقـيم ابر قـدرت امريکا در ائتلاف با ۳۷کشور ديگر، به شمول ناتو، در ظرف شش سال پس از سقـوط طالبان، هـنوز امنيت به افغانستان برنگشته است و نهاد هاي بين المللي از عـدم ثبات و امکان باز گشت طالبان به قـدرت توسط پاکستان، ابراز نگراني ميکنند."

تعجب اينجاست که افغانها باهمه شهامت وعشق به آزادي واعتقادات خود وقتي در مقابل ابرقدرت شوروي جنگيدند و از جان مايه گذاشتند، حالا چرا در برابر ابرقدرت امريکا چنين بي تفاوت وخاموش نشسته اند؟
سخن معروفي از سياست مداران غربي است که گفته اند: "افغانها را نميتوان خريد، ولي ميتوان اجير کرد"،بنابرين کشورهاي همسايه در دوران تجاوز شوروي ،رهبران تنظيمها را اجير کردند وتيشه بدست آنها دادند تا ريشه هاي اقتصادي وفرهنگي و همبستگي ملي خود را قطع کنند و چنانکه ديديم آنها پس از به قدرت رسيدن اين کار را عميق تر انجام دادند، از کشته پشته ها ساختند وشهرها را به ويرانه ها مبدل ساختند وامروز ديگر از آن وحدت ويکپارچگي در طرد دشمن خود اتحادشوروي اثري ديده نميشود.
امريکا با همدستي ۳۷ کشور ديگر جهان مدت شش سال است که پيوسته برسرافغانها در نيمي از افغانستان راکت وتوپ وبمب ميريزد وهر روز خبر اين بمباردمانها را از طريق راديوها وتلويزيونها ميشنويم، چرا به کمک هموطنان تحت بمباردمان خود نمي شتابند؟ آيا بمباردمان شورويها جان انسانها را ميگرفت ولي بمباردمان امريکا وناتو به مردم ما جان دوباره ونان ورزق وروزي ارزاني ميکند که نميکند؟ پس کجاست آن شهامت وآن شجاعتي که ما دم از آن ميزنيم وبه مورال جنگي آنها مينازيم؟


بزرگان گفته اند:آدم بايد خيلي مرد باشد تا از خود زياد راضي نباشد. بايدمثل استاد غلام علي آئين، دانشمند افغان مردانه اعتراف کرد که "اگر پاکستان و سيل کمکهاي مالي ولوژيستيکي و تبليغات رسانه هاي غرب و در رأس امريکا بخاطر انتقام کشي ازروسها در جنگ ويتنام نمي بود، و موشکهاي استنگررا در اختيار مجاهدين قرارنميداد، شکست اتحادشوروي کار آساني نبود."(اين گفته آن دانشمند از روي حافظه من است که چندين سال قبل آنرا در هفته نامه اميد خوانده ام)، بلکه به باوراين قلم، شکست دادن رژيم حزب دموکراتيک خلق هم ناممکن بود،زيرا آن رژيم اردوي مجهز وتعليم ديده يي دراختيار داشت که بارها مجاهدين را در نبردهاي رودر روي شکست داده بود. يکي از اين نبردهاي تاريخي جنگ جلال آباد است که درمارچ سال ۱۹۸۹ بعد از خروج قشون شوروي صورت گرفت و کارنامه هاي جنگي مجاهدين را به صفر ضرب کرد.

به کلام ديگر،در۱۶‌حوت ۱۳۶۷(= ۷‌مارچ ۱۹۸۹) شهر جلال‌آباد مورد هجوم ۴۰ ‌هزار مجاهد مسلح (و بنابر روايت جلال باياني معاون رياست اول وزارت امنيت دولتي که برايم در کمپ مهاجرين ساگوسن سويدن در سال ۱۹۹۵ تعريف ميکرد) مورد هجوم ۵۲‌هزار مجاهد مسلح واقع شد که از طرف فرقه‌هاي ۱۱ و ۱۸‌نظامي پاکستان بشمول عده ‌يي اعراب سوداني، الجزايري و مصري و ميلشه هاي پاکستاني حمايت و اکمال ميگرديد. در آغاز حملات مجاهدين نزديک بود شهرجلال آباد سقوط کند، ولي اردوي دولتي به مقاومت و پايداري بي‌سابقه‌ يي پرداختند وعمليات جنگي مجاهدين را در تصرف شهر‌جلال‌آباد عقيم و وادار به عقب نشيني ساختند. واز آن ببعد بود که پاکستان وامريکا در سياست خود نسبت به دولت کابل انعطاف نشان دادند وحاضر به تشکيل يک حکومت ائتلافي از تمام جناح هاي درگير افغاني شدند که اگر طرح ملل متحد از جانب خود اعضاي ارشد حزب سبوتاژ نميشد، آن طرح حتماًتحقق مي يافت ولا اقل شهر کابل وباشندگان آن از سياه روزي حاکميت تنظيمها نجات مي يافت.
وقتي در يک موضوع جدي وملي بحث ميشود وکسي ميخواهد درآن مورد سخن بزند بايد بحث رابا مسخره گي به کجراهه نکشاند وجدي سخن بزند و معناي سخن وحدود وثغورسخن خود را بداند. کساني که خط ديورند را به عنوان کليد حل بحران موجود افغانستان وپاکستان ارزيابي نمي کنند واز روي غرور خشک افغاني ميگويند که ماهرگز خط ديورند را به رسميت نمي شناسيم ، بايد توضيح بدهند که منظور شان از اين سخن چيست؟ آيا منظور شان اينست که سرزمينهاي آنسوي ديورند که يکصد و پانزده سال قبل به ما تعلق داشته اکنون هم به ما تعلق دارد د؟ پس اگر به ما تعلق دارد، چرا وقتي پاکستان لشکر۹۰ هزاري خود را درمناطق قبايلي سوق و مستقر نمود و به بمباردمان مردم پشتون در دهات وقصبات وزيرستان شمالي وجنوبي و درۀ سوات و يا باجور ومومند و غيره محلات شروع نمود وتا هنوز با بيرحمي مردم مناطق مذکور را سرکوب کرده ميرود، خاموشي اختيارکرده اند و صداي اعتراضي بلند نميکنند؟ ومردم را به قيام وحرکتي در برابر پاکستان فرانمي خوانند؟ اين خموشي چه معناي دارد، جزاينکه آنها در دل خط ديورند را برسميت شناخته اند ولي براي تظاهر به وطن دوستي ميگويند ما خط ديورند را به رسميت نميشناسيم.
آنهايي که مدعي از خود شمردن دو ايالت شمالغربي پاکستان زيرنام پشتونستان هستند،گاهي باخود فکر کرده اند که چنين ادعايي پس از يکصد وپانزده سال با هيچوگونه پشتوانه نظامي واقتصادي وحربي وحمايت خود مردم محل ،يک ادعاي بي معنا ، بي موقع وناسنجيده است که با منطق زمان هيچگونه همخواني ندارد ومردم به ريش مدعي ميخندند. از آن گذشته آيا گاهي از خود پرسيده ايم که مردمان سرزمينهاي مورد ادعاي ما هم از خود حق واراده يي دارند، چرا ما به اراده آنها احترام نميگزاريم و آنچه را خود آنها ميخواهند ، ماهم براي شان نمي خواهيم؟

از زمان تاسيس پاکستان تاکنون هيچ يک از رهبران سياسي پشتون نگفته که ما الحاق خود را با افغانستان ميخواهيم، بلکه قبل ازتاسيس پاکستان، ونيز در سالهاي اول بعد از تشکيل آنکشور، رهبران پشتونها در جرگه هاي قومي خود خواهان يک پشتونستان اسلامي ومستقل بودند. مگرحکومت پاکستان هميشه صداي ناسيوناليزم پشتون را خفه ساخته و در دهه۶۰ و ۷۰ قرن بيستم هرصدايي که حتي براي خود مختاري در چوکات پاکستان بلند ميگرديد بشدت سرکوب ميشد ورهبران پشتون وبلوچ را يا بزندان ميفرستاد ويا نابود ميکرد.در سالهاي اخير ناسيوناليزم پشتون خواهان يک ايالت خود مختار به نام پشتونخوا در چوکات پاکستان اند، نه مستقل.

با روي کار آمدن جنرال ضياءالحق، ورشد بي سابقه جبنش اسلام گرائي در پاکستان،جاي ناسيوناليزم پشتون را احزاب شش گانه اسلامي چون: "جماعت اسلامي" و"جمعيت العلماي پاکستان" و «سپاه ‏صحابه‏» و جمعيت «اهل حديث‏». جمعيت العلماي شاخه مولاناسميع الحق، که همه تحصيل ديده گان مکتب ديوبند پاکستان اند گرفته اند وامروز همين شش حزب اسلامي بيش از هشتاد فيصد مردم دو ايالت شمالغرب پاکستان را بدنبال خود ميکشند و قدرت ايالتي هم در دست اين رهبران مذهبي(مجلس متحده عمل) است. اين رهبران مذهبي که همه يا اکثريت شان پشتون تباراند،هيچگاهي نگفته ونميگويند که آنها خواهان يک پشتونستان آزاد وحتي يک ايالت خود مختاردر چوکات پاکستان استند.آنها خواهان بقاي وضع موجوده درپاکستان اند.
درحال حاضررهبرعمومي اين احزاب شش گانه اسلامي مولانا فضل الرحمن يک پشتون است که با صراحت از طالبان حمايت ميکند و پس از ختم جرگه امن کابل(که با سفارش امريکا بمنظورآوردن امنيت درافغانستان برگزارشده بود) طي سخن راني درپاکستان به ارتباط به امنيت گفت:" افغانستان اگر آرزوي امنيت را دارد، بايد خط ديورند را به رسميت بشناسد! "
او اين سخن را به نمايندگي از شش حزب اسلامي که حدود هشتاد فيصد مردم دو ايالت پشتون نشين را رهبري ميکند بيان کرد واين موضع گيري چنان صاف وصريح است که جاي براي تعبير وتفسير بيشتري نميگذارد. مولانا فضل الرحمن يکي از ميليونها پشتوني است که از ترس استخبارات مخوف آي.اس.آي.کسي جرئت گفتن حرفی که از آن بوي ناسيوناليزم پشتون بيايد، ندارد و در پشت سر او قراردارند وما ادعاي ازخود شمردن او را داريم. ولي او در سراسر نوارخط مرزي ديورند کارخانه هاي طالب سازي را بکار انداخته و شب وروز از انجا گروه گروه و دسته دسته طالبان را براي اعمال تخريبکاري به افغانستان ميفرستد که مکاتب ما را به آتش بکشند، معلمان ما را گردن بزنند ومراکز صحي ودرماني را نابود کنند و بند وانهار وتاسيسات اقتصادي را تخريب نمايند تا مردم افغانستان از نعمت سواد وتعليم وتربيه عصري محروم بمانند چنانکه بنابر همين تخريبات حدود ۳۰۰ باب مکتب در ولايات هم سرحد با پاکستان تا کنون يا در آتش سوخته و يا براثر تهديد طالبان مسدود گرديده و فرزندان افغان از درس وتعليم محروم شده اند. علاوتاً در اين ولايات برنامه کمک هاي بشر دوستانه متوقف و پروژه هاي دوباره سازي به ناکامي روبروشده ، و يا بسيار بطي به پيش برده ميشود.
شدت عمليات انتحاري گروه هاي تروريستي صادر شده از پاکستان و حملات روز افزون طالبان در بخش هاي جنوبي وشرقي کشور در سال جاري جان حدود۶۵۰۰ تن را گرفته ، وسخن را بدانجا رسانده که مسئولين بلندپايه نظامي ناتو وامريکائي گپ از خطرتجزيه افغانستان ميزنند. اين سخن براي هرکه به افغانستان دلبستگي دارد وبه خير وطن خود مي انديشد، عمقاً مايه تشويش است واين ذهنيت را خلق ميکند که نکند خداي نکرده افغانستان با حضور وموافقت جامعه بين المللي در آستانه تجزيه قراردارد وعنقريب ما از هويت ملي خود محروم ميگرديم که در آنصورت خاک برسرهمه ما خواهد شد.

هيچ کس نميتواند در وطن پرستي اعليحضرت شاه امان الله و محمود طرزي وزير خارجه دولت اماني شک و ترديدي داشته باشد، آن دو شخصيت وطن پرست با تمام علاقمندي خود به سرزمين ومردمان هم نژاد و هم کيش آنسوي خط ديورند، پس از دوسال چانه زدن بادولت استعماري انگليس سرانجام مجبور شدند برسر برسميت شناختن استقلال کامل سياسي افغانستان ، از اعاده سرزمين هاي آنطرف خط ديورند( که البته براي افغانستان کار ناممکني بود) بخاطر مطلوب اصلي يعني استقلال کامل سياسي افغانستان صرف نظر نمايندو در پاي سند رسمي استقلال کشور در ۱۹۲۱ که قرارداد مرزي ديورند را تائيد ميکرد، امضاء گذارند.

همچنان به وطن پرستي محمدداود نيز هيچکس شک کرده نميتواند، اما زماني که خطراتي منافع علياي کشور را تهديد ميکرد ، ناگزير شد،يک گام به پيش ودوگام به عقب بگذارد تا تماميت ارضي واستقلال کشور را حفظ کرده باشد. داودخان وقتي ديد که پاکستان اين دشمن خطرناک به استخدام واجيرکردن برخي از عناصر خود خواه پرداخته وقصد دارد توسط خود افغانها قبر افغانستان را بکند، صلاح در آن ديد تا با جانب پاکستان از در مدارا پيش آيد و در مورد خط ديورند ومسئله پشتونستان به توافقي برسد که اگر عملي ميشد ،دست مداخله پاکستان تا اين حد درکشور دراز نميگرديد. گفته ميشد که پرزدنت داود با پاکستان به اين توافق رسيده بود که پاکستان رهبران سياسي پشتون را از بند آزاد کند وبراي شان يک خود مختاري داخلي بدهد و درضمن براي افغانستان در بندر گوادر بلوچستان يک بندر تجارتي آزاد با يک راه ترانزيتي مال التجاره از آن بندرگاه تا افغانستان قبولدار شود، در مقابل داود هم موافقت کرده بود تا خط مرزي ديورند را برسميت بشناسد. جانب پاکستان اين توافق را پذيرفته بود وقرار شد درماه سرطان۱۹۷۸ در يک کنفرانس بين المللي که در کابل داير ميشد اين توافق اعلام شود، مگرچون اتحاد شوروي راضي به رفع اختلافات ميان اين دوکشور نبود، کودتاي ثور را در افغانستان به راه انداخت واين معضله همچنان ناحل باقي ماند.
ناظران سياسي وافغانستان شناسان امريکائي بدين باورند که اساسي ترين مشکل ميان دو کشور در واقع خط ديورند است، چيزي که تاکنون عمدا کتمان شده اما هميشه بر روابط دو کشور سايه داشته است .
خبرگزاري ايران، ايرنا، از قول تلويزيون طلوع درکابل گزارش دادکه :دنيس كوك و كارل فورد دو ديپلمات پيشين امريكا در جنوب آسيا در گزارشي در مورد بحران افغانستان نوشتند كه امريكا و متحدانش ، كابل را متقاعد كنند كه خط ديورند را به عنوان مرز با پاكستان به رسميت بشناسد. اين دو دپيلمات سابق آمريكا خواستند كه به حكومت كرزي فشار وارد كنند تا حساسيت ‌هاي اسلام ‌آباد را درباره نفوذ هند درنظر بگيرد. کوك و فورد گفتند كه از سازمان ملل خواسته شود تا در يك نشست جهاني با حضور همسايگان افغانستان، مرزهاي بين دو كشور را تعيين كنند و متعهد شوند تا در امور داخلي همديگر مداخله نكنند. اين دو ديپلمات هشدار دادند اگر جامعه جهاني به تنش‌هاي ميان كابل و اسلام آباد توجه جدي نكند، ماموريت آنان در افغانستان با شكست مواجه خواهد شد.(سايت آريائي۲۰۰۷)

اما صاحب نظران افغاني چه فکر ميکنند؟

حکيم تني وال، والي پکتيا که در دهم سپتمبر ۲۰۰۶در يک حادثه انتحاري به قتل رسيد، مي گفت : چقدر بهاي بزرگ را افغانستان بخاطر اين کشمکش با پاکستان پرداخته است:« دليل دوستي افغانستان با شوروي سابق انگيزه اش پشتونستان بود. در نتيجه ما نه تنها پشتونستان را بدست نياورديم، تقريباً تمام افغانستان را نيز از دست داديم. اين بخير افغانستان خواهد بود که ما خط ديورند را برسميت بشناسيم و اين بخير مردم قبايل آزاد،ايالت سرحد شمال غرب و روابط افغانستان و پاکستان نيز خواهد بود. اما در عوض ما بايد امتياز دست يابي به بندر کراچي و گوادر را بدست بياوريم.»(روبين وصديقي، شکست بن بست، سايت اريائي۲۰۰۷)
استاد اسحاق نگارگر، در اين خصوص قدري مفصلتر سخن رانده ويکي از وظايف پارلمان کنوني افغانستان را حل مسألۀ مرز ديورند با پاکستان ميداند و مينويسد:« شوراي افغانستان اگر جداً ميخواهـد کار کند، شايسته است که قـبل از هـر چيز به موضوعات آتي بپردازند:
در زمينۀ سياستِ خارجي موضوع به اصطلاح پشتونستان را با پاکستان و موضوع آبِ هـيرمند را با ايران بطور بنيادي فـيصله نمايد. من به اصطلاح پشتونستان گفـته ام زيرا که تا هـنوز برايم معلوم نيست، که ما بنام پشتونستان خواهان چه چيزي استيم و چرا در اين مورد تا کنون بطور پوست کنده صحبت نکرده ايم؟ آيا ما الحاق دوبارۀ آن سرزمين ها را که روزگاري بما تعلق داشت، ميخواهـيم؟ اگر جواب بلي است، چرا ما الحاق مرو و پنجده را تا هـنوز مطرح نکرده ايم؟ اتحاد شوروي سابق که من فکر ميکنم که در آن روزگار ميخواست بر پاکستانِ عـضو پيمان سنتو و متحد نزديک امريکا فـشار وارد کند، بر جنبش پشتونستان ليبل جنبش آزاديبخش ملي را زده بود [و] از اين موضوع بر ضدِ کشور ما خوب استفاده نموده است و حزب ديموکراتيک خلق نيز که پشتيباني از اين داعـيه را يکي از نکات اساسي برنامۀ حزبي خود تلقي ميکرد بارها گفـته است، که اگر اين حزب در مورد همين داعـيه با پاکستان سازش ميکرد حالا از مسند قـدرت فـرو نيفـتاده بود. حالا فـرض کنيم که ما نخواهـيم در اين مسأله با پاکستان سازش نماييم دليل ما براي عـدم سازش چيست؟
پشتونهاي آنسوي خطِ ديورند که در دولت پاکستان به مقام هاي وزارت و وکالت رسيده اند و در پوهـنتونهاي برتانيه درس خوانده اند، چه ميخواهـند؟ آيا آنان به طور جدي ميخواهـند امکانات وسيع جامعۀ پاکستان را بگذارند و شريک فـقـرِ ما شوند؟ من تا حال از هـيچ پشتون آنسوي خط ديورند چنين چيزي نشنيده ام، اگر کسي شنيده باشد مرا نيز خبر کند. و اما اگر آنان پشتونهاي ما را ميخواهـند که در چوکات پاکستان با آنان متحد شوند اين همان تجزيۀ افغانستان است و آنگهي اگر من غـلط نکرده باشم از خان عـبدالغفار خان مرحوم گرفـته تا مرحوم ولي خان و اجمل ختک همه به يک زبان گفـته اند، که ما در چوکات پاکستان خودمختاري ميخواهـيم، آنان ما را با خود ميبرند که با يک اکثريت قابل توجه در فـدراليسم پاکستان با پنجابي و سندي چانه بزنند. همين و ديگر هـيچ؟
حالا بيائيد قـضيه را از يک جهت ديگر مورد توجه قـرار بدهـيم. فـرض کنيم پاکستان بما بگويد که وي اين کشورش را با همين مرزها از يک نيروي استعماري که بيش از دو صد سال بر آن حکومت رانده است، بدست آورده و اين مرزها از جانب تمام مجامع بين المللي شناخته شده است و اگر افغانستان در اين مورد دعواي دارد طرفِ دعـوايش همان کشور استعمار کننده است و نه دولت کنوني پاکستان. ما چه ميکنيم؟ آيا با پاکستان بر سر اين قـضيه وارد جنگ ميشويم؟ از سازمان ملل و ديگر سازمان هاي بين المللي استعانت ميجوييم و خلاصه پاي يک محمود ميستري ديگر را براي ميانجگري ميان پاکستان و افغانستان باز ميکنيم که اينها همه همان مشتِ بعد از جنگ است که بايد بر فـرق خود بزنيم. من فکر ميکنم که شوراي افغانستان اين موضوع را موضوع يک رفـراندم يا همه پرسي ملي بسازد و به اساس نظر اکثريت درين مورد تصميمي بگيرد که به اصطلاح معروف نه سيخ بسوزد و نه کباب.» (سايت فـردا، مقالت: اگر اين معلم است و اين ملا... فـبروري۲۰۰۶)

ديدگاه باري جهاني:

يکي ديگر از نويسندگان وصاحب نظران افغان ، نويسنده وشاعر رياليست افغان،باري جهاني است که در مورد اختلافات افغانستان با پاکستان دربرابر پرسش خبر نگار ويب سايت بينوا(عبدالله احسان) با واقعيت نگري چنين پاسخ ميدهد:
"...ځيني کسان لا وايي چي د ډيورينډ کرښه د برټانوي هند او افغانستان ترمنځ کش سوې ده. اوس چي برټانوي هند له منځه تللئ دئ نو د هغه سره شوي ټول تړونونه منسوخ دي. په داسي حال کي چي خبره دونه ساده نه ده بلکه دغه موضوع د ډيورنډ د کرښي مسله نوره هم پېچلې کوي. زموږ دعوه د برټانوي هند سره وه او برټانوي هند له منځه تللئ دئ. د برټانوي هند د ړنگېدلو سره يو ځاي پاکستان منځته راغلئ او هغه هيواد په ملگرو ملتونو کي رسمي غړيتوب لري او ټولي نړۍ په رسميت پېژندلئ دئ. د يوه هيواد د رسميت پېژندلو سره د هغه سرحدات په رسميت پېژندل کېږي او ددې معني دا ده چي ملگروملتونو، نړۍ او له هغې جملې څخه افغانستان دغه سرحدات په رسميت پېژندلي دي. او له يوه پېژندل سوي هيواد څخه، چي تر افغانستان په سل چنده قوي دئ، د دوو بشپړو صوبو اخيستل د ماشومانو خبري نه دي. دا مهمه اوحياتي مسئله يوازي په احساساتي کلمو او څو شعرونو اوشعارونو نه حلېږي.

د لرو پښتنو په اصطلاح ، په کار خو دا ده چي تر هر څه دمخه په پاکستان کي د ننه پښتانه د دې کرښي پر ضد تحريک پېل کړي. البته دا تحريک د شعرونو په ليکلو او مقالو په لوستلو او د څو سياسيونو په فرار کېدلو او د افغانستان حکومتونو ته د پناه په راوړلو نه افاده کيږي. هغه پښتانه بايد په عمل کي دا وښيي چي دوي نه غواړي د پاکستان او پنجاب تر سياسي او فرهنگي ديکتاتورۍ لاندي ژوندوکړي، بيا به نو دافغانستان پښتانه د هغوي دحقوقو د اخيستلو لپاره ملا تړي او له هغوي سره به له اخلاقي او ډيپلوماټيکو مرستو څخه نيولې تر اقتصادي، سياسي او پوځي مرستو پوري هر څه ته ملا تړي. داسي نه کېږي چي د کابل په اصطلاح‏« ‎ خانه شاه خبر ني ، خانه عروس ډنگ ډنگ‏» ‎ . يعني په پاکستان کي هيڅ خبره نه وي او افغانستان د پښتونستان نغارې پېل کړي وي. پاکستان ١٦٠ ميليونه نفوس او پنځه سوه شل زره پوځ او اټومي وسلې لري. د دې گاونډي سره ټوکي نه سي کېدلائ. دا د ماشومانو خبري نه دي او که تش په ښکنځلو د ډيورنډ کرښه ماتېدلائ نو اوس به زر ځله ماته سوې وائ. د ډيورنډ مسله تر هغه چي موږ ته تبليغ کيږي ډېره جدي ده او جدي او اصولي تعقيب غواړي .

موږ اورېدلي دي چي حق اخيستل کېږي ورکول کېږي نه. خو زه وايم چي شعرونه او شعارونه د حق د اخيستلو لاره نه ده. له دې مسلې څخه په تاريخ کي ډېره بده استفاده سوې ده . د سرحد پر دواړو غاړو باندي مستبدينو د خپلو دښمنانو د ځبلو دپاره کار ورڅخه اخيستئ او وخت په وخت يې ډېر هغه کسان خپلو دښمنانو ته د جاسوسي کولو په تور نيولي او شکنجه کړي دي چي د خپلو اولسونود پاره يې د ريښتونو سياسي او اجتماعي حقوقو غوښتنه کوله.

د افغانستان اوسني دولت بايد يا د ډيورنډ کرښه په رسميت وپېژني او هيواد د تل لپاره د جنجال څخه خلاص کړي. يا دا موضوع په ملگرو ملتونو کي په جدي توگه مطرح کړي او له هغه چا څخه چي د افغانستان او صوبه سرحد د پښتنو حقوق يې تر پښو لاندي کړي دي د خپل حق غوښتنه وکړي. اوکنه نو دريمه يې د زور لاره ده . البته د زور لار هغه وخت ممکنه ده چي په پاکستان کي دېره پښتانه زموږ سره دا ومني چي دوي هم د ډيورنډ د منحوسي کرښي ليري کېدل غواړي او په دې لاره کي مبارزې او قربانۍ ته راسره حاضر دي "(بينوا ويب سايت ۲۰۰۷)

دستگير خروتي چه ميگويد:

انديشمند افغان، دستگير خروټي ضمن مقالتي مفصل در ارتباط به جنگ وبحران جاري در افغانستان مينويسد:" ددې جگړې لامل څه دي؟ اصلې لامل د ډيورند کرښه ده. دا د ډيورند دکرښې ستونزه وه چي افغانستان يې د سره اژدهار خولې ته ور واچو او په افغانستان کي يې د روسانو د نفوذ، لاسوهنو او بيا د سرو لښکرو د يرغل لاره پرانيستله. د افغانستان د اوږدې جگړې تر ټولو بنيادي لامل د ډيورند کرښه ده. کله چي له واکمنو څخه د ډيورند د کرښې د ستونزې د حل په هکله پوښتنه کېږې له هماغه پېله يو ځواب ورکوي " دا د ملت صلاحيت دي" ډېره ښه دا په زړه پورې خبره ده. دا د دموکراسي دود دي. خو په دي هکله ولې له ملت څخه پوښتنه نه کېږې او ولې لويه جرگه چي د ملت اراده تمثليوي نه راغوښتل کېږې.
ولې په دي هکله په پارلمان، په اخبارونو، راديو او تلويزيون کي پراخ بحثونه نه را پورته کېږې. ستونزه شته، يوه اويا سرې بلا شته چي هرې لحظه ي له اوياو لورو د يوه بې وسه هيواد هستې خورې، خو خبرې ور باندي نه کېږې. بحث ورباندي نه کېږې. پرېږده چي همداسي وي. له دې ډول چلند يوه يوازي يوه ډله افراطي ناسيونالستان گټه او امتياذونه تر لاسه کوي او داسي ښکارې چي د ډيورند د کرښې په هکله د" نه حل کولو تگ لاره" دي شمېر وگړو له لپاره د يوه " مقدس دگم" بڼه خپله کړې ده تر څو له نورو څخه په دې هکله د بل ډول نظر درلودلو او په دي هکله د شک کولو او انتقاد کولو حق واخستل شي اويا هم هغوې چي ددې مسلې د حل غوښتونکې دي قوم او ملت ته په خيانت تورن شي." (سايت اسمائي۲۰۰۷)
آقاي رومان مشاور رئيس دولت انتقالي
آقاي رومان صاحب نظر افغان دررابطه به مداخلات پاکستان وراه حلهاي آن مينويسد: «تا زمانيکه اين معضل بزرگ (مسئله خط ديورند)حل نگردد، افغانستان از خوشبختي و سعادت محروم است. اکنون وقت آن فرارسيده است تا بعوض روحيه بمن چه گري و دفع الوقت ، طرحهاي روشن و قابل قبول از راه ريفراندم با دعوت جامعه جهاني و کشور هاي منطقه، به اين مساله نقطه پايان گذاشته شود.با تاکيد ياد آور بايد شد تا زمانيکه اين مشکل راه حل معقول خود را نيابد، ما به مداخله نوبتي و مساله آفريني هايي مواجه خواهيم بود که کار دولت سازي، بازسازي، نهادينه سازي دموکراسي و زيربنا سازي را با چالش هاي جدي مواجه خواهد ساخت. آقاي رومان مي افزايد: اگر اين راه حل ها کارگر نيفتد، ناچار اتحاد منطقوي با قدرت هاي همسايه بطور مثال هند، ضروري است. يا اتحاد صريح و روشن با پيمان ناتو، ايالات متحده امريکا، جامعه اروپا و سايرين. منظور آن است تا به هر وسيله ممکن دست برده شود و جلو مداخلات خفه کن پاکستان گرفته شود. منافع ملي افغانستان، ترقي اقتصادي و جبران عقب ماندگي هاي قرون درانتظار برخورد علمي و واقع گرايانه ما نسبت به مسايل مذکور است.»( خليل رومان،افغانستان- پاکستان: چانس ها و چالش ها، سايت آريايي)
خلاصه:
هدف ما از اقتباس اين مطالب اينست تا نشان بدهيم که نويسندگان وصاحب نظران بي طرف وبيغرض افغان، بدون ابراز احساسات خشک، با ديد رياليستي و واقعيت پسندانه به موضوع نظر مي اندازند ونقاط ضعف سياستمداران پشتون در هر دوي سوي خط ديورند را نيز برميشمارند و راه حل هاي عملي آنرا نيز پيش ميکشند.
استاد نگارگر وباري جهاني وآقاي خروتي ومن، چهارتن افغان پشتون تباري هستيم که هرگز در مورد خط ديورند وسرنوشت پشتونستان باهم ننشسته ايم وتبادل نظر نکرده ايم، مگربراي نجات کشور از بحران موجود داراي ديدگاه مشترک هستيم وجستجوي راه حل اختلافات با پاکستان را بهترين راه ميدانيم. ودر حالي که احساسات افغاني وپشتونولي ما با پشتونها آنسوي خط ديورند که با اپارتايد قومي وزباني وفرهنگي وسياسي حاکمان پنجابي روبرو هستند، همراه است،احساسات و روابط برادرانه آنها را با پشتونهاي افغانستان هرگزکم بها نميدهيم،ولي بخاطر حفظ منافع علياي وطن خود آرزومند حل عادلانه قضيه خط ديورند هستيم . اين نه بخاطر محبت ما به پاکستان ويا کينه ماخداي نخواسته نسبت به پشتونهاي آنطرف است، بلکه بخاطرنجات کشور از بحران موجود و فراهم شدن زمينه هاي صلح وثبات درکشور و همکاريهاي مثمرتر ونزديکي هاي بيشتر ميان ملتهاي افغانستان وپاکستان است.
حل معضلۀ خط ديورند منطبق با منطق زمان و پيروي از عقـل سليم است، نه به معناي سرشکستگي براي افغانستان و نه به معناي باختن به پاکستان، بلکه به معناي اصلاح يک سؤال غـلط است که با پاسخ غـلط مواجه شده و شصت سال بر روابط دو همسايۀ هم مرز تيرگي ارزاني کرده است. بگذريم از اينکه ما بنا بر اين تيرگي مناسبات بيشترضرر کرده ايم . اگر به اين موضوع پايان داده نشود، به يقـين ميتوان گفـت که افغانستان روي صلح و آرامش وآبادي مجدد را نخواهـد ديد و هـيچ پروژهً زيربنايي از دست سبوتاژ پاکستان به ثمر نخواهـد نشست. نيروهاي حافـظ صلح ناتو ديگر تا ابد حاضر نخواهـند بود، فـرزندان تحصيل ديده اروپائي خود را بخاطر ما افغانهاي بي اتفاق ، قـرباني بدهـند. جامعۀ بين المللي بالاخره از کمک به کشور ما دلسرد و مايوس خواهـد گشت و سرنوشت اين کشوردر بهترين وضعيت باز بدست بنيادگرايان و تروريزم و مافـياي کشت و قاچاق مواد مخدر سپرده خواهـد شد. اگر با پادرمياني سازمان ملل و امريکا و ناتو معضلۀ خط ديورند حل شود، ديگر براي سوداگران سياسي مجال سوء استفاده از موضوع ديورند و پشتونستان باقي نخواهـد ماند. پايان ۱۸ /۱۲ /۲۰۰۷