پيدايش و تنوع مکتب فمينيسم

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

سراج اديب



مقدمه :

فمينيسم ، جريانى است خزنده كه از متن تفكرات فلسفى و ايدئولوژى غرب برخاست و با طرح ايده‏ها و شعارهاى به ظاهر حق مدارانه درباره زنان ، توانست به سرعت در سطح دنيا انتشار يابد و كشورهاى اسلامى را فرا بگيرد، غرب با آگاهى از سنت‏هاى قومى ، قبيله‏اى و مذهبى كشورهاى اسلامى و حساسيت‏هاى مسلمانان در مورد، زن به تبليغات در سطح وسيع پرداخته و بعضی از جریانهای اسلامی را عقیده بر آنست که جريان فمينيسم يكى از صدها كالاى بسته بندى شده‏اى است كه براى بقا و دوام خود از يك سو و ترويج و تكثير خود از سوى ديگر ، قالب عوض نمود و در شكل جديدى به نام «فمينيسم اسلامى» وارد كشورهاى اسلامى شد .

فمينيسم نهضتى است براى مطالبات حقوقى زنان كه در اواخر قرن 19 ميلادى و در پى اعتراض به برخى نابرابرى‏هاى اجتماعى شكل گرفت و به تجزيه و تحليل اين نابرابرى‏ها پرداخت و ديدگاه‏هاى مختلفى ارائه داد،چنانچه به علت وابستگى ديدگاه‏ها و گرايشاتِ فمينيستى به مكتب‏هاى فلسفى و سياسى غرب ، ‏ بدنه هاى متفاوتى از فمينيسم به وجود آمد كه هر كدام با منظرى خاص و جداگانه به مسائل حقوقى زنان مى‏نگرند، که فمينيسم‏هاى راديكال ، ماركسيست ، سوسياليست ، ليبرال ، فرامدرن و اسلامى ، از مهم‏ترين گرايشات فمينيستى هستند .

در اين مقاله سعى شده تا علل پیدایش وتنوع مکتب های فیمینستی بيان و نحوه تحليل آنها از مسائل و مشكلات زنان و راه ‏كارهاى ارائه شده آنها در آشنايى با اين گروه‏ها بپردازيم، به عنوان مثال ، فمينيست‏هاى ماركسيست علت فرودستى و ظلم به زنان را تحولات اقتصادى به ويژه بعد از« رنسانس * » ، مى‏دانند و نفى سرمايه دارى را تنها راه رهايى زنان قلمداد مى‏كنند ؛ در حالى كه راديكال فمينيست‏ها طبيعتِ خشن مرد و نظام آن را عامل ظلم به زن و مبارزه سياسى سازماندهى شده راعليه چنان نظام راه حل مسائل زنان مى‏دانند ، به نظر برخى از فمينيست‏هاى اسلامى ، دين دارى وقدرت دینی بايد از هم تفكيك شود و نظام سكولاريستى جاى آن را در عرصه سياست بگيرد، برخى ديگر به صراحت از نظام « سكولار ** » حرفى نمى‏زنند ، بلكه خواهان قرائتى از اسلام و آموزهاى دينى هستند كه مطابق با فرهنگ غربى باشد. اینک سیر وسفری رسانه ای دراین زمینه را با « فیمینیم چیست » آغاز میداریم و ازمنابع مختلف این جریان خزنده را پی می گیریم :



فمینسیم چیست ؟ :

فمينيسم، جنبشى سازمان يافته براى دست يابى به حقوق زنان و ايدئولوژى‏ايى براى دگرگونى جامعه است كه هدف آن صرفا تحقق برابرى اجتماعى زنان نيست بلكه رؤياى دفع انواع تبعيض و ستم نژادى را در سر مى‏پروراند، همه گرايش‏هايى كه زير چتر گسترده اين جنبش گرد آمده‏اند ، در اين باورند كه زنان با بى‏عدالتى و نابرابرى روبه ‏رو شده‏اند؛ اما درباره علل ستم بر آنان تحليل‏هاى مختلفى ارائه مى‏دهند و بر همين پايه، راه هاى متفاوتى نيز پيشنهاد مى‏كنند .

نخستين بار ، واژه فمينيسم (Feminisme) تشريح گونه و در يك متن طبی به زبان فرانسوی ، براى رشد اندام‏ها و خصايص جنسى بيماران و به ویژه مردى به كار رفت كه تصور مى‏شد از خصوصيات زنانه يافتن بدن خود در رنج بود ، سپس« الكساندر دوما» ، نويسنده فرانسوى ، اين واژه را در جزوه‏اى با عنوان «مرد و زن» ، درباره زن محصنه و زنانى به كاربرد كه به گونه‏اى ظاهرأ مردانه رفتار مى‏كردند .(1 )

فمينيسم به عنوان يك اصطلاح سياسى، از سال1837 میلادی، وارد فرهنگِ فرانسه شد اين واژه هر چند در ارائه چهره‏اى كلى و مشخصه‏هاى يك مكتب سياسى - اجتماعى ، واژه‏اى گويا است ؛ اما با دارا بودن اين كليت مفهومى، از مؤلفه‏ها و شناسه‏هاى معرفى يك تفكر خاص ، تهى مى‏باشد، براى فهم معناى خاصِ اراده شده از فمينيسم ، به پسوند آن نياز است و اين پسوندها هستند كه تعيين كننده نوع گسترش ، مشخصه‏ها و اهداف خاص آن مى‏باشند و بدين ترتيب است كه مثلاً فمينيسم راديكال از فمينيسم سوسياليست متمايز مى‏گردد (2). در مباحث آكادميك ، فمينيسم به معناى اعم ، شامل هر گونه مطالبات حقوقى و اجتماعى زنان است ؛ اما آنچه امروز به عنوان فمينيسم مطرح مى‏شود ، فمينيسم به معناى اخص است كه جنبشى كاملاً سياسى - ايدئولوژيكى و حمايت شده از كانون‏هاى خاص در جهان است، بهتر آن است كه بگوييم فمينيسم قبل از آن‏كه يك مكتب و ايدئولوژى مستقل باشد ، يك وجه اجتماعى براى احقاقِ حقوق زنِ مظلوم در اروپا و غرب است، در دهه1840 میلادی ، جنبش حقوق زنان در ايالات متحده ظهور كرد و به فعاليت در جهت تبيين جايگاه زن در جامعه امريكا پرداخت كه خواهان رعايت اصول آزادى و برابرى در مورد زنان بود، قبل از ظهور جنبش‏هاى مدافع حقوق زنان ، نويسندگان زن درباره نابرابرى‏ها و بى عدالتى‏هاى اجتماعى عليه زنان ، مطالبى نوشته بودند، در حقیقت آغازگر اين گونه جنبش‏ها و منشأ پيدايش نهضت فمينيسم ، همين نويسندگان بودند كه با تحولات فكرى و فرهنگى ، زمينه خيزش زنان جهت احقاقِ مطالبات خود را فراهم نمودند ، به عنوان نمونه میتوان به خانم« مرى ولستن كرافت» ، نويسنده « احقاق حقوق زنان» و « سيمون دو بوار *** » ، نويسنده « جنس دوم » اشاره نمود، در يك جمع‏بندى كلى از تعريف فمينيسم ، مى‏توان گفت : جنبش‏هاى فعالى از حقوق زنان ، چه در جهان غرب و چه در كشورهاى اسلامى ، در اعتراض به برخى نابرابرى‏هاى اجتماعى شكل گرفتند ؛ اما با گذشت زمان ، به جريانى فرهنگى تبديل شدند كه بر اساس انگاره‏هاى مشخص اعتقادى ، به تحليل نابرابرى‏هاى زنان و آرمان‏هاى زنانه پرداختند، امروزه، واژه فمينيسم به دفاع از حقوق زنان بر اساس آرمان برابرى طلبى اطلاق مى‏شود .(3 )



علل پیدایش فمینسیم :

فمينيسم، به عنوان مكتبى كه دفاع از حقوق زنانى را به همراه خود پیش مى‏كشد ، نياز به بحث تاريخى و اجتماعى در فرهنگ و تاريخ غرب دارد كه اين مقاله گنجايش آن را ندارد ؛ اما براى بررسى علل پيدايش فمينيسم، ناچاريم مقوله زن و حقوق او را از منظر تاريخى ، به طور خلاصه بيان كنيم، در روم باستان ، زنان از حقوق اجتماعى برخوردار نبودند و از ارث محروم بودند، پس از مرگ شوهر ، زن مانند ساير اشياء ، به ورثه منتقل مى‏شد، روميان با آن‏كه درعرصه قوانين و حقوق ، پيشرفت كرده بودند ؛ اما افكار عامه نسبت به زنان ، متمايل به خشونت و سختگيرى بود .(4) در دمكراسى« آتن» زنان با بردگان و ولگردها برابر بودند و حق رأى و مالكيت اقتصادى نداشتند؛ به گونه‏اى كه به زنان اجازه خريد و فروش در اشياء گران‏تر از بيست من جو نمى‏دادند(5). با سقوط امپراطورى روم ، فضاى اجتماعى به تدريج تحت تأثير آموزه‏هاى مسيحيت ، زیبا و دلپسند شد، با آنکه قرون وسطى ، دوران راحت باش براى زنِ اروپاى قديم بود اما در قرن‏هاى ششم و هفتم ميلادى كه با گسترش تعاليم مسيحيت همراه بود ، زنان حتى در ديرها و كليساها به اندازه مردان سهم داشتند و به رياست برخى ديرها هم نائل مى‏شدند، در حقیقت ، مى‏توان گفت مسيحيت نگاهى كرامت گونه به زن داشت ؛ به طورى كه توانست نگاه جاهليت قبل از مسيحيت را نسبت به زن تغيير دهد ؛ چون اين دين بر پايه زنى بزرگ به نام مريم (ع) بنا نهاده شده بود، در قرن‏هاى دهم و يازدهم ميلادى ، زنان آرام آرام وارد مسائل سياسى حكومتى و قضايى شدند، اين دوره مقارن بود با ورود و نفوذ اسلام به اروپا كه ره‏آورد ، افزايش حرمت حقوق زن در جامعه و فرهنگ اروپا مى‏باشد، در سده‏هاى سيزدهم و چهاردهم ميلادى ، ساختار اقتصادى و اجتماعى اروپا متحول شد و تضييقات حقوقى زنان و كاهش حرمت و كرامت زن اروپايى شكل گرفت، بيش‏ترين دوران تهاجم به كرامت زن و حقوق مادى و معنوى او در غرب بعد از رنسانس بود ؛ دورانى كه از آن به مرگ مدنى زن تعبير شده است اوج اين تهاجمات در قرن‏هاى پانزدهم و شانزدهم ميلادى بود، در اين دوران زنان خلاق در عرصه علم و هنر و ادبيات ، مجبورند آثارشان را با نام‏هاى مردانه امضا كنند ؛ مثلاً كشفيات مهم نجومى« تيكو براهه» حاصل زحمات و تلاش‏هاى علمى خواهرش بود، در قرن‏هاى هفدهم و هيجدهم ميلادى ، كه با تشديد سكولاريزاسيون در اخلاق و فرهنگ ، تمركز ثروت ، مبادلات بردگان و فقير شدن بخشى از بشريت همراه بود، شرافت انسان در اروپا ، به ميزان توليد كالا و پس اندازهاى مادى او تنزل كرد، در اين میان، وضع زنان وخيم‏تر از مردان بود، زن غربى نيز فمينيسم را يگانه حامى حقوق و كرامت از دست رفته خود پنداشته ، آن را نقد قوانين ناعادلانه، ساختار قدرت، فرهنگ ، ارزش‏ها و سنت‏هاى مردسالارانه جامعه مى‏داند (6). سير تاريخى پيدايش فمينيسم را مى‏توان به دو بخش اساسى موسوم به موج‏هاى دوگانه تقسيم كرد، موج اول فمينيسم اشاره به جنبش‏هاى فمينيستى اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ميلادى داشت و محور فعاليت‏هاى آنها كسب حقوق مساوى براى زنان ، به ويژه حق رأى بود، موج دوم در اواخر دهه 60 و تمامِ دهه 70 قرن بيستم ميلادى، اعتراض مجددى است به عدم تساوى زنان اين دو موج فمينيستى مدعى اند كه حوزه‏اى هستند با انديشه‏ها ، تاريخچه و كاركردهاى خاص خود؛ اما در عمل ما بين اين انديشه‏ها و كاركردها هيچ وحدتى وجود ندارد .



علل تنوع مکاتب فمینیستی :

در زمينه علل پيدايش مكاتب متعدد فمينيستى ، به ويژه در شرايطى كه آنها حركت خود را در راستاى آزاد نمودن زن از ستم مردان مى‏دانند ، بايد گفت : هر كدام از اين ديدگاه‏ها و مكاتب به فراخور پيدايش و بالندگى خود ، در دامن مكتبى خاص رنگ و بو و حال و هواى همان مكتب فكرى - فلسفى را اخذ نموده است ؛ و اين كليت مورد اعتماد، به تناسب بستر رشد خود از عوامل و مسائل محيطى اش تأثير پذيرفته است(7 ) . به قول« دريك ويلفورد» ، بهتر است به جاى واژه فمينيست ، از فمينيست‏ها استفاده كرد ؛ زيرا گرايشات فمينيستى به قدرى مختلفند كه نمى‏توان آنها را در يك مفهوم واحد جمع آورى كرد (8). از آن‏جا كه فمينيست‏ها براساس آموزه‏هاى مكاتب فكرى ، فلسفى و سياسى ، ديدگاه‏هاى خود را ترويج مى‏دهند وعلت فرودستى زنان را تحليل مى‏كنند ؛ مى‏بايد علل پيدايش تنوع ديدگاه‏هاى فمينيستى را در وابستگى جنبش‏هاى طرفدار حقوق زن به اين مكاتب بدانيم ، از طرف ديگر وجود و ظهور اين مكاتب مختلف فمينيستى بيانگر اين است كه فمينيسم به تنهايى يك مكتب و ايدئولوژى مستقل نيست ، بلكه تنها جريانى تاريخى و اجتماعى است ، تمام فمينيست‏ها معتقدند: نژاد زن همواره تحت تبعيض مردان بوده است ؛ به گونه‏اى كه عرصه فرهنگ و تاريخ را در نورديده و در اكثر نقاط جهان تأثير به‏سزايى در عادات و رسوم مردم بر جاى گذاشته و فرودستى زنان در تمام زواياى فرهنگ ملل مختلف نمايان است اين كلّيت مشكلى است كه تمام نحله‏هاى فمينيستى خود را متكفل حل آن مى‏دانند ؛ اما در مرحله ارائه طرح و برنامه براى حل اين مشكل دچار اختلافات فاحشى شده‏اند ، به طورى كه هيچ تعريف واحدى از فمينيسم ندارند ، خانم« روژه كاوز» از فمينيست‏هاى مشهور در اين خصوص مى‏گويد : « من خودم نفهميدم كه بالاخره فمينيسم چيست؟ تقريبا هيچ معنايى را به عنوان هويت اصلى تفكر فمينيسم در دنياى غرب نداريم ؛ الاّ صرفأ در همين حد كه زن به دليل هويت جنسى‏اش ، گرفتار تبعيض در دنيا است و چه در نيازهاى مشخص زنانه‏اى و چه نيازهاى عام انسانى ، همواره به خاطر جنسيتش ناديده گرفته شده است در اين حد مى‏توان توافق كرد ؛ اما اين حد بسيار مبهم و كلى است و بعد از آن همه چيز در باب فمينيسم ، غامض و اختلافى مى‏شود» (9). با نگاهى دوباره به عمق گرايشات فمينيست‏ها ، مى‏توان دريافت كه همگى آنان به نوعى معتقد به آرمان برابرى‏اند .

خانم « نيره توحيدى » نويسنده « فمينيسم، دمكراسى و اسلامگرايى » ، معتقد است که مى‏توان اصول و حداقل هايى را يافت كه مورد توافق همه بوده است، لذا تعريف او از فمينيسم چنين است : اعتقاد به برابرى حقوق، فرصت‏ها ، امكانات و منزلت اجتماعى زن و مرد و تلاش در جهت از بين بردن سلطه جويى جنسى و مرد سالارى و پايان بخشيدن به ستم، تبعيض و خشونت عليه زنان ، بنابراين آنچه تمام فمينيست‏ها بر آن اعتقاد دارند و نقطه اشتراك آنها مى‏باشد ؛ در دو مسئله خلاصه مى‏شود : اولاً زنان به دليل جنيست خودگرفتارتبعيض هستند، ثانيا، اين تبعيض بايد رفع شود كه لازمه آن ، اصلاح نظام اقتصادى ، اجتماعى و سياسى است .(10) درنقطه مقابل تمام فمينيسم، در دو مسئله اساسى با هم اختلاف نظر دارند كه اين اختلاف خود سبب تشكيل گروه‏هاى متعدد فمينيستى شده است :

الف :ـ علت فرودستى زنان .

ب :ـ راه حل اصلاحِ وضعيت زنان .



مکتب های فیمینستی :

1 ـ فمينيسم ليبرال: ـ این مکتب متذکرمیشودکه براى احقاق حقوق زنان ، بايد در چارچوب حكومت‏هاى ليبرالى مبارزه كرد، ، بر اساس اين ديدگاه حكومت بر درستى بنا شده ، اما حقوق و امتيازاتى كه اعطا مى‏كند بايد به همه زنان تعميم يابد، اعتقاد پيروان اين مكتب اين است كه : نقش‏هاى جنسيتى و پيش داورى‏هاى تبعيض‏آميز، باورهاى پذيرفته شده درباره تفاوت‏هاى طبيعى در جنس و روابط اجتماعى است كه سر نوشت متفاوتى براى زن و مرد رقم مى‏زند، در نتيجه ، ليبرال‏ها مخالف نقش‏هاى كليشه‏اى (11) در خانواده و جامعه هستند .

ليبرال‏ها اصل را در آزادى وعملكردها ، لذت جويى و رضايت خود محورانه افراد قرار داده ‏اند و نسبت به نقش مادرى و همسرى در خانواده‏هاى سنتى، از آن ‏رو كه محدود كننده تمايلات افراد خانواده است بدبين هستند، از نظر آنان مى‏توان با اصلاح قوانين و ساختار سياسى و اجتماعى ، جامعه‏اى با اهداف تساوى طلبانه ساخت ، آرمان آنها تحقق جامعه‏اى دو جنسيتى است ؛ جامعه‏اى كه اعضاى آن از نظر جنس مذكر يا مؤنث هستند ، اما ويژگى‏هاى زنانه يا مردانه با اختلافات فاحش نشان نمى‏دهند، اينان معتقدند از راه تغيير قوانين و ايجاد فرصت‏هاى بيش‏تر آموزشى و اقتصادى و ورود زنان به حيطه امور اجتماعى ، مى‏توان به اين آرمان دست يافت .

2 ـ فمينيسم ماركسيست :ـ محور اصلى توجه فمينيست‏هاى ماركسيست ، توجه به نقش اختلافات طبقاتى و تحول ابزار توليد در وقوع تحولات فرهنگى و اجتماعى است ، فمينيسم حاصل تلاش زنانى است كه ماركسيسم را گسترش دادند تا از عهده توضيحى قابل قبول براى فرودستى و بهره كشى از زنان در جوامع سرمايه دارى برآيند (12). به نظر« ماركس **** »، در جوامع اوليه بشرى، از ساختار خانوادگى كنونى خبرى نبود و مردم به صورت شبكه‏هاى گسترده خويشاوندى به هم پيوند مى‏خوردند ، با پيدايش مالكيت خصوصى و جايگزينى اقتصاد چوپانی و دهقانی ، شكست تاريخى جنس زن رقم خورد، مردانِ مدعىِ مالكيت ابزار توليد شدند و نياز به نيروى كار آنان را واداشت تا همسران و فرزندان را به اطاعت خود وادارند، تفكرات ماركسيستى ، اطاعت جنس زن از مرد را ريشه‏دار در مسائل اقتصادى مى‏داند، بعد از ماركس ، انگلس دست به نوآورى در ديدگاه‏ها و ايدئولوژى مكتب ماركسيسم زد ؛ تا نظريه‏اى ارائه دهد كه نسبت به حقوق زنان موجّه باشد، در ديدگاه كلىِ ماركس و انگلس تفاوت چندانى نمى‏بينيم به نظر آنان ، خانواده اولين نهاد اجتماعى است كه تقسيم كار نابرابر در آن صورت مى‏پذيرد و بايد نابود گردد ماركس مى‏گويد :«خانواده براى رفع نيازهاى نظام سرمايه‏دارى و مشخصأ به دليل خواست مردان براى انتقال ميراث خود به وارثان مشروع شكل گرفت (13) ». بنابر نظر فمينيست‏هاى ماركسيست ، تحولات اقتصادى منشأ فرودستى زنان و انقلاب صنعتى و نفى سرمايه‏دارى عامل رهايى زنانى از وضعيت كنونى مى‏باشد .

3 ـ فمينيست راديكال :ـ هواداران اين جنبش معتقدند كه هيچ حوزه‏اى از جامعه نيست كه مردان در آن دخالت نداشته باشند، در نتيجه در هر جنبه‏اى از زندگى زنان كه اكنون طبيعى شمرده مى‏شود ، بايد ترديد كرد و به دنبال راه هايى تازه براى جريان امور بود، هسته مركزى عقايد فمينيست راديكال اين است كه نابرابرى‏هاى جنسيتى محصول يك نظام مقتدر و مرد سالار و مهم ‏ترين شكل نابرابرى اجتماعى است « سيمون دوبوار» از شخصيت‏هاى مشهور راديكال مى‏گويد: هيچ انسانى زن يا مرد متولد نمى‏شود، بلكه هويت زنانه يا مردانه را در طول حيات خود كسب مى‏كند، تفاوت‏هاى فيزيولوژيك تنها زن و مرد را از لحاظ زيست شناختى متمايز مى‏كند و تفاوت‏هاى ذهنى و روحى و اختلافات در نگرش‏ها و استعدادها ، تماما محصول روابط اجتماعى و تاريخى است ، بر اين اساس به علت اين كه طبيعتِ ثابت بشرى وجود ندارد ، تقسيم وظايف به زنانه و مردانه خطاست ، راديكال فمينيست‏ها علت فرودستى زنان را طبيعت پرخاشگرانه مردان مى‏دانند و معتقدند مردان از اين خصوصيت براى كنترل زنان بهره مى‏گيرند .

« مرى ديلى» گزارش مستندى از فجايعى كه در آن مردان از پرخاشگرى براى مهار زنان سود جسته‏اند ، را ارائه مى‏دهد، او با اشاره به رسم سوتى(14). در هند ، بستن پاى نوزادان دختر در چين ، ختنه دختران در برخى كشورهاى افريقايى . . . اينها را نمونه‏هايى از آزار رسانى مردان به زنان و استفاده از ابزار خشونت براى مهار آنان مى‏داند .(15) اين گروه فمينيستى معتقدند كه نابرابرى زنان ريشه‏هاى عميقى در فرهنگ‏ها و ذهنيت‏ها دارد و انقلاب در قوانين تا زمانى كه در درون فرهنگِ موجود انجام شود ، تنها مرحمى بر زخم‏هاى عميق جنس مؤنث است، اينان زنان را به خلق هويت تازه‏اى براى خود ترغيب مى‏كنند كه استوار بر پايه زنانگى حقيقى باشد و آنان را به بزرگداشت شكل تازه‏اى از خلاقيت زنانه فرا مى‏خوانند كه به خواهرى(16) و هويت خويش تكيه کنند، آنان دو جنسيتى بودن را مردود مى‏دانند؛ چون معتقدند با ارزش‏ترين خصلت‏ها همان ويژگى‏هايى است كه به زنان اختصاص دارد از نگاه آنان، زنان بايد جدا از مردان زندگى كنندچون حتى در صميمانه ‏ترين روابط ميان زن و مرد ، سلطه مردانه وجود دارد. «نيروى مذكر از طريق تداوم بخشيدن به نهادهايى چون پرورش كودك ، كار خانگى ، عشق و ازدواج و اعمال جنسى ، تحكيم مى‏يابد .»(17 ) .

« شولاميت فايرستون» عامل فرودستى زنان در طول تاريخ را مسائل بيولوژيكى زنان ، يعنى وضعيت خاص زايمان ، عادت ماهيانه ، پرورش كودك و . . . مى‏داند ؛ اما مى‏گويد : تكنولوژى جديد ، با ميسر ساختن لقاح بدون آميزش ، پرورش جنين خارج از رحم و بزرگ كردن بچه خارج از خانواده ، زنان را آزاد خواهد كرد، در اين روند ، خانواده به عنوان واحدى براى توليد مثل و اقتصاد ، از ميان خواهد رفت و جامعه‏اى آزاد از نقش‏هاى مبتنى بر جنسيت شكوفا خواهد شد (18 ) . آرمان راديكال فمينيست‏ها تحقق جامعه‏اى فاقد از جنسيت است ، اما بسيارى از آنان پا را از اين هم فراتر گذاشته و صفات ارزشمند را صفات ويژه زنان دانسته‏اند، لذا آرمان انسانى آنان ، آرمان زن است ؛ اما نه زنى كه تحت سلطه نظام پدرسالارانه باشد، راديكال‏ها براى رسيدن به اين آرمان ، تنها انقلاب جنس مونث عليه مذكر را مؤثر مى‏داند، از اين‏رو ، مبارزه سياسى سازماندهى شده عليه جنس مذكر ، چه در حوزه عمومى(جامعه) و چه در حوزه خصوصى (خانواده) ، را لازم مى‏دانند ؛ زيرا معتقدند فرهنگ ، دانش و درك ذهنى زنان همواره از سوى مردان انكار شده و علم مردانه براى مشروعيت بخشيدن به ايدئولوژى‏هايى كه زن را حقير و موظف به كار خانگى معرفى مى‏كند به كار رفته است (19 ) .

4ـ فمينيسم سوسياليستى :ـ اين گرايش تلفيقى از دو ديدگاهِ فمينيسم ماركسيسم و راديكال است كه معتقد است هم نظام جنسيتى پدر سالارانه و هم نظام سرمايه دارى در ستم عليه زنان نقش ايفا مى‏كنند، آنان جنسيت ، نژاد ، سن و مليت را عامل ستم بر زنان و فقدان آزادى زنان را محصول كنترلى مى‏دانند كه قلمروهاى عمومى و خصوصى بر آنان اعمال مى‏شود، به اعتقاد اين گروه ، در تمامى جوامع ، جنس مذكر بر جنس مونث رابطه‏اى سلطه‏آميز برقرار كرده است ؛ اما اين رابطه در نظام سرمايه دارى به شكل سرمايه دارى پدرسالارانه درآمده كه عمق ظلم به زنان را نشان مى‏دهد، آنان براى رهايى جنس زن ، خواستار اصلاح نظام اقتصادى جامعه و حاكميت سوسياليسم و نيز اصلاح در ابعاد فرهنگى و روانكاوانه جامعه و رفع تقسيم كار جنسى در همه قلمروها هستند، از اين رو ، مى‏توان گفت فمينيسم سوسياليست ، نظام اقتصادى و سلطه پدر سالارانه را عامل فرودستى زنان مى‏دانند و مبارزه طبقاتى و جنسيتى را راه حل وضعيت زنان .

5 ـ فمينيسم فرامدرن(پست مدرنيسم) : از اواخر دهه 70 ميلادى ، گروهى از فمينيست‏ها به دفاع از خانواده ، نقش مادرى و تفاوت‏هاى طبيعى زن و مرد پرداختند و به اصلاح ديدگاه‏هاى قبلى خود اذعان نمودند، آنان در اين زمينه كتاب‏ها و مقالات فراوانى نوشتند كه رنگ و بوى پشيمانى و تغيير در ديدگاه‏هاى فمينيستى از آنها به مشام مى‏رسيد، فمينيست‏هايى كه قبلاً خانواده را بازداشتگاهى براى زنان مى‏دانستند ، آن را جزء از شكل‏هاى ارتباطى كه در آن زنان مى‏توانند نيازهاى عاطفى شان را برآورند، برشمردند،« الشتين» در كتاب «مرد عمومى ، زن خصوصى» ، به تلاش فمينيست‏هاى راديكال براى سياسى كردن زندگى خصوصى حمله كرد و به دفاع از محور زندگى خصوصى و خانواده فرزند پرداخت و مادر بودن را فعاليتى غنى ، چند رويه ، پر زحمت و شادى‏آفرين دانست (20). نسبى‏گرايى ، شاخصه اصلى ديدگاه فرامدرن است از ديدگاه آنان ، هر مكتب فكرى كه مدعى درك واقعيت در وجهى يكسان شود ، هم گمراه كننده است و هم فريبنده ،آنان تلاش براى ايجاد يك مكتب فمينيستى خاص را رد مى‏كنند ؛ چون معتقدند روش زنان براى درك خويش چند گانه و متنوع است و هويت زن از طريق يك رشته عوامل ادراك مى‏شود كه بر يكديگر تأثير مى‏گذارند، مثل سن ، قد ، طبقه ، نژاد و فرهنگ ، كه هيچ تلاشى براى كشاندن اين عوامل تحت يك ايدئولوژى واحد ممكن نخواهد بود، در اين ديدگاه هر فرهنگى براى مشكلات جامعه خود پاسخ‏هايى بومى دارد كه بايد تنها در محدوده همان فرهنگ مورد ارزيابى قرار گيرد، لذا زنان در شرايط و مناطق مختلف ، راه‏هاى متفاوتى براى مقابله با پدر سالارى بايستى بيابند ، برخى از روشنفكران اين گروه بر حفظ ويژگى‏هاى زنانگى تأكيد دارند و معتقدند كه زن ، نيازمند خانواده و برخوردارى از نعمت فرزند است، پست مدرنيسم علت فرودستى زنان را وجود رفتارهايى مى‏داند كه از بدو تولد ميان دختر و پسر تفاوت ايجاد مى‏كند از اين رو ، جامعه مطلوب را جامعه‏اى مى‏داند دو جنسيتى كه تشابه حقوق زن و مرد در آن تأمين شده باشد .

6 ـ فمينيسم اسلامى :ـ از اواخر قرن 19 ميلادى ، انديشه‏هاى زن‏گرايانه غربى توسط آثار مكتوب نويسندگان مسلمانِ آشنا به غرب ، به كشورهاى اسلامى راه يافت، شايد كشور مصر اولين كشور اسلامى باشد كه انديشه‏هاى فمينيستى به آن راه يافته باشد از مهم‏ترين آثار زن‏پژوهى اين دوره مى‏توان به كتاب «المرأة والمرأة الجديدة» ، نوشته« قاسم امين» اشاره كرد، وى سعى نمود بر اساس ديدگاه تجددگرايانه ، به تفسير و تأويل آموزه‏هاى دينى بپردازد(21). كارى كه امروزه بسيارى از فمينيست‏هاى اسلامى به آن مشغولند ؛ يعنى بخش مهمى از تلاش خود را صرف مبارزه درون دينى براى حاكميت نگاه زن‏گرايانه مى‏كند، فمينيسم اسلامى را در ابتدا ، نويسندگان از ضرورت تندروستی زنان را به عنوان اولويت و حقوق زنان را در رتبه بعدى مطرح كردند ، پديده فمينيسم اسلامى كه خود را داراى مبانى تئوريك خاصى مى‏داند و بر اساس يك جهان‏بينى تعريف شده به تحليل دين و آموزه‏هاى مى‏پردازد ، و به دو دليل قوت گرفت :

الف : بافت دينى و مذهبى جامعه كه نگرشى خاص درباره زن دارد .

ب : نظام حكومت دينى كه به مقتضاى آن حقوق اسلامى مانند حقوق جزايى ، مدنى و سياسى اعمال مى‏گردد ؛ كه اجراى اين قوانين در نظام اجتماعى جنجال هايى را بين نگرش سنتى و نوين درباره مسائل زنان به وجود آورده است (22). مى ‏توان گفت دروطن عزیز مان افغانستان فمينيسم اسلامى محصول مشترك روشنفكران داخل كشور و خارج كشور است برخى از تحليل‏گران ، از گروه سومى نيز به عنوان عناصر تشكيل دهنده فمينيسم اسلامى ياد مى‏كنند كه شامل زنان متدين، و روشنفكران و متدین مى‏باشند که بيش‏تر آنان در حوزه عمل و اجرا با مسائل زنان آشنا شدند از اين رو ، آنان كمتر از پايگاه تئوريك به تحليل مى‏پردازند بسيارى از آنان خود را فمينيست نمى‏نامند ، بلكه معتقدند بايد براى تضمين و ادامه نقش رهبرىِ اسلام ، آن را با پيشرفت‏هاى زمانه هماهنگ ساخت، آنان از لحاظ گرايشات فكرى ، بيش‏تر متمايل به نظريه تشابه حقوق زن و مرد هستند، اين افراد خود را تكليف‏گرا و شريعت‏مدار مى‏دانند و در بسيارى از مسائل به دنبال حكم فقيهى مى‏روند كه با ديدگاه آنان سازگارتر است، آنان كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان را ـ كه از مهم‏ترين دستاوردهاى فمينيسم قرن بيستم به شمار مى‏رود ـ در كليت خود ، سندى مترقيانه مى‏دانند كه تنها در موارد جزئى ، نيازمند اصلاح است ، آنان اعتقاد محكمى به اسلام دارند ، اما اعتقادشان از مرحله ذهنيت به يك برنامه راهبردى تبديل نشده است به همين دليل ، آنان در حوزه انديشه و عمل ، به يك تعارض دچار شده‏اند .

فمينيست اسلامى معتقد است براى مقابله با سكولار كردن جامعه و اسلام ، مى‏بايست به اسلامى كردن مجددِ جامعه دست زد ؛ چون خطرِ اصلى غرب براى جامعه اسلامى ، فرهنگى است ؛ نه سياسى و اقتصادى، در اين ميان زنان نقشى اساسى دارند ؛ چون حاملان اصلى فرهنگ تلقى مى‏شوند از اين رو ، حجاب فقط نشانه حجب و حيا نيست ؛ بلكه نماد دفاع از اسلام ، حفاظت از كيان خانواده و هويت اسلامى جوامع مسلمان است ، فمينيست اسلامى در صدد حاضر نمودن زن در صحنه مسئوليت‏هاى سياسى ، اجتماعى و فرهنگى و ارائه الگويى از زن است كه ضمن حفظ حريم عفاف ، مانند مردان حضورى فعال در عرصه مسئوليت‏هاى اجتماعى و سياسى پيدا كند، اين آرمان و ايده آل طيف زنان مذهبى است ؛ اما اين كه آيا واقعاً در عمل نيز بر اين خط مشى رفتار كرده‏اند يا نه ، را بايد به ديده شك و ترديد نگريست بيش‏تر فمينيست‏هاى اسلامى مباحث و نظريات خود را بر نسبيت فرهنگى استوار مى‏كنند ؛ بدين معنا كه هر جامعه‏اى براى حل مسائل و مشكلات خود ، پاسخى بومى دارد كه بايد در قالب فضاى فرهنگى خود مورد قضاوت قرار گيرد، از اين لحاظ مى‏توان گفت كه فمينيست‏هاى اسلامى ، تا حدودى متأثر از نظريات پست مدرنيسم است، فمينيست‏هاى اسلامى داخل نيز درطرح ديدگاه‏هاى خود ، به نوعى متأثر از جريات خارج هستند ؛ به طورى كه مانند پل ارتباطى ميان گروه‏هاى فمينيستى خارج كشور با جامعه زنان داخل عمل مى‏كنند، فمينيست اسلامى ، مرد سالارى را مسئله اساسى زنان در خانواده و اجتماع مى‏دانند ؛ به سمت آرمان‏هاى تساوى طلبانه گام بر مى‏دارند ؛ به تفات‏هاى زن و مرد مسلمان در احكام اسلامى معترفند ؛ مفاهيمى چون اومانيسم ، سكولاريسم ، حقوق بشر و تشابه زن و مرد را با تعابير متداول جهان غرب تشريح مى‏كنند و سعى دارند با ارائه برداشت‏هاى جديد از آيات قرآن ، قرائتى از دين ارائه دهند كه به الگوهاى شناخته شده غرب نزديك‏تر باشد . /

پایان بخش نخست 5/8/2005 میلادی ........................

. « بقیه در آینده »

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

پاورقي ها :

1ـ فمينيسم ، جين فريد من ، ترجمه فيروز مهاجر .

2 ـ فمينيسم اسلامى ، جعفر مرادى ، نهاد نمايندگى ولى فقيه در دانشگاه فردوسى مشهد ، اسفند 79 .

3 ـ فمينيسم اسلامى ، واقعيت‏ها و چالش‏ها ، رضا متمسك ، پايگاه اينترنتى دفتر مطالعات زنان .

4 ـ حقوق زن در اسلام و جهان ، يحيى نورى ، چاپ چهارم ، ص 8-9 .

5 ـ خواسته‏هاى بشر ، نجفعلى مشكينى ، انتشارات خزز ، 1347 .

6 ـ زنان زير سايه پدرخوانده‏ها ، نوشين احمدى خراسانى .

7 ـ فمينيسم اسلامى ، جعفر مرادى ، نهاد نمايندگى رهبرى دانشگاه فردوسى مشهد ، اسفند 1379 . ........................................... .

8 ـ مقدمه‏اى بر ايدئولوژيهاى سياسى ، يان مكنزى و ديگران ، ترجمه م . قائد ، ص 382 . .................................................................. .

9 ـ فمينيسم اسلامى ، هم انديشى مشهد ، سخنرانى رحيم پورازغدى ، ترجمه : م . قائد . ...................................................................... .

10 ـ مقدمه‏اى بر ايدئولوژى‏هاى سياسى ، يان كنزى ، ص 346 . .................................................................................................. .

11 ـ نقش‏هاى كليشه‏اى مانند نقش مادرى ، همسرى ، كار خانگى زنان و . .. ....................................................................................

12 ـ جامعه‏شناسى زنان ، پاملاآبوت و كلروالاس ، ترجمه منيژه نجم عراقى ، انتشارات نشر نى . ......................................................... .

13 ـ همان ........................................................................................................................................................................

14 ـ سوتی : سوزاندن زن همراه جنازه شوهر . .........................................................................................................................

15 ـ جامعه‏شناسى زنان ، پاملا ابوت و كلود دالاس ، ترجمه منيژه نجم عراقى ، فصل آخر . ................................................................. .

16 ـ خواهرى : مفهومى كه بيانگر پيوند ميان زنان و خودباورى و هويتى است كه از نگاه زن محور به زنانگى نشأت مى‏گيرد . .................. .

17 ـ چهار تلقى از فمينيسم ، اليسون جگر ، ترجمه س . امير . ..................................................................................................... .

18 ـ درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام ، محمد رضا زيبايى نژاد و محمد تقى سبحانى . ............................................................... .

19 ـ همان . ......................................................................................................................................................................

20 ـ مقدمه‏اى بر ايدئولوژيهاى سياسى ، يان مكنزى ، ترجمه م . قائد ، ص 37 . ............................................................................... .

21 ـ رضا متمسك ، فمينيسم اسلامى ، واقعيت‏ها و چالش‏ها ، پايگاه اينترنتى مطالعات زنان . ................................................................ .

22 ـ نيره توحيدى ، فمينيسم ، دمكراسى و اسلامگرايى ، ص 10 . ................................................................................................ .

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

* رنسانس :ـ در قرن پانزدهم و شانزدهم رنسانس دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای بوجود آوردند، این احیای فرهنگی به رنسانس یعنی «نوزایی» مشهور شده است، دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل کشور( روم و یونان) با دیدگانی تازه تر به جهان می نگریستند، نقاشها به مطالعه آناتومی (علم تشریح) پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوه واقعگرایانه ای نقاشی می کردند، فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند، این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت .

مطلوب «انسان عصر رنسانس» شخص درخشان و در همه فنون و موضوعات فراوانی کارآزموده باشد « لئوناردوداوینچی» و« میکل آنژ» مشهورترین آنان می باشند که دستاوردهایشان احترام آنان در جامعه را افزایش داد .

** سکولار Secularisme ، اعتقاد به اصالت امور دنیوی و رد غیر آن .

*** سیمون دوبوار ، شخصیتی که پیرو مکتب « اگزیستانسیالیسم بود این مکتب بر اساس اصالت وجود، آزادی فرد وپوچی زندگی استوار است، در این مکتب انسان کاملأ آزاد و حاکم بر سر نوشت خود است و به اجتماع وابستگی ندارد، سنتهای قومی و گذشته های تاریخی را با ارزش نمی داند، این مکتب بوسیله « ژان پل سارتر» با کتاب معروف « تهوع » به وجود آمد اما به علت اینکه بعدها به افراط کشیده شد ه ابتذال گرائید.( ص 438، اطلاعات عمومی پیام )

**** كارل ماركس روز پنجم ماه می 1818 میلادی دريكی از شهرهای المان امروز«پروس قديم» بنام «ترير» به دنيا آمد و در خانواده ای با فرهنگ و نسبتا مرفه بزرگ شد، او بعد از گرفتن ديپلم در سال 1835میلادی به پوهنتون یا دانشگاه « بن » وارد شد و يك سال بعد به دانشگاه برلين رفت و به مطالعه حقوق، تاريخ و فلسفه پرداخت، ماركس در دانشگاه عضو گروه هگلی های جوان (هگلی های چپ) شد، اعضای اين گروه سلطنت استبدادی فئودالی و مسيحيت را كه با اين نظام پيوند داشت ، مورد انتقاد قرار می دادند و طالب اصلاحات بورژوائی بودند .

در اپریل 1842 ماركس همكاری خود را با نشريه «راين» آغاز نمود و در اكتبر همان سال سردبير اين روزنامه شد، در فاصله اکتوبر 1842 تا مارچ 1843 كه نشريه راين توقيف شد، ماركس در پائيز 1843 پس از ازدواج با« جنی وستفالن» وارد پاريس شد، در آن زمان، جنبش سوسياليستی و كارگری مخصوصا مبارزات پرولتاريا عليه بورژوازی در فرانسه به حد كافی پيشرفت كرده بود ، ماركس برای نخستين بار با انگلس ملاقات نمود، بين آنها پيوند و دوستی عميق و جدائی ناپذيری برقرار شد، اين دو نمونه برجسته ای از رفاقت و كار جمعی انقلابی را تا آخر عمر به نمايش گذاشتند، اين دو نفر اوایل سال 1848 غرق در پراتيك جنبش كارگری آن زمان شدند و هم زمان دست به كار تحقيق علمی و نظری عظيم و مشكلی زدند، درجنوری 1845م، دولت فرانسه به خاطر فشارهای دولت پروس ، حكم اخراج ماركس از فرانسه را صادر كردماركس و انگلس در اوايل سال 1847م، به عضويت سازمان مخفی كارگران المانی در آمدند، كه موسوم به «اتحاديه منصفين» بود كه بعدا نامش به اتحاديه كمونيست ها تغيير يافت، در همين دوره آنان فعالانه به مقابله با تئور ی های پرداختند كه مانع پيشرفت جنبش كارگری می شد، كتاب های چون « فقر فلسفه»، «خانواده مقدس»، «ايدئولوژی الماني» حاصل كار اين دوره است .

انتشار مانيفست هم زمانی بود با طوفان عظيم انقلابی كه در سراسر اروپا شعله ور بود، هنگامی كه انقلاب فبروری 1848م، در فرانسه آغاز شد ، ماركس (به همراه انگلس) در بروكسل بود،سوم مارچ 1848 پليس بروكسل حكم اخراج ماركس را از كشور بلجیم صادر نمود و 24 ساعت به وی مهلت داد، مارکس از 13 جون تا 19 جولای 1849م، مخفيانه در پاريس سكنا گزيد ، اما پليس محل اقامت وی را كشف كرد و حكم تبعيد اجباری وی را به يك منطقه مردابی در فرانسه صادر كرد، منطقه ای كه آن زمان موجب مرگ تبعيديان می شد، ماركس مجبور شد در 14 اگست 1849م، پاريس را به قصدن لندن ترك كند .

از آن جا که فقر و فلاكتی بی نظير گريبان خانواده ماركس را تا آخر عمر گرفت، سه فرزند خود را در اثر بيماری و فقر از دست داد و حتی مخارج دفن كودكان خود را از اين و آن قرض می کر دند.. او زندگی خود را وقف كتاب كاپيتال كرد، ماركس در كتاب كاپيتال با استفاده از متد ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخی نشان داد كه تضادهای جامعه سرمايه داری چيست و چگونه اين نظام كار می كند، و اثرات كاركردش بر زندگی كارگران چيست، ماركس در اين كتاب پرده از راز استثمار كارگران توسط سرمايه داران برداشت و نشان داد كه چگونه شرايط عينی برای انهدام سرمايه داری و برپایی نظامی به مراتب بالاتر فراهم شده است، انتشار اين كتاب در سال 1867م، واقعه ای بيسابقه در تاريخ جنبش بين المللی كمونيستی و تاريخ بشر بود، ماركس در اين كتاب بطرزی عالی بيطرفی علمی را با تعهد سياسی تركيب می كند، محرك او خدمت به منافع كارگران و اكثريت مردم جهان است ، اما او همانند يك دانشمند با واقعيت های عينی بدور از هر گونه پيش داوری روبرو می شد و از اين طريق قادر شد قوانين جامعه سرمايه داری (و كلا قوانين علم اقتصاد سياسي) را كشف و فرموله كند و پايه علمی برای ترسيم استراتژی و تاكتيك انقلاب جهانی كارگری بدست دهد، در 28 سپتمبر 1864م، انترناسيونال اول (بين الملل اول) در لندن با حضور ماركس تشكيل شد، ماركس به عضويت شورای عمومی آن درآمد به قول انگلس « روح اين شورای عمومی و كسانی كه آن را تا كنگره لاهه (1872) ادامه دادند ، شخص ماركس بود.» ماركس (با انگلس) تلاش های تئوريك و سازمانی زيادی را برای وحدت كارگران جهان حول يك خط مشی صحيح به عمل آورد، ماركس و انگلس توانستند گنجينه ای گرانبها از آثار ماركسيستی را خلق كنند، ماركس و انگلس طی نزديك به 60 سال با بيش از 2000 نفر مكاتبه داشته اند و نزديك به 4000 نامه به اين افراد نوشته اند و ده هزار نامه از آنها دريافت كرده اند .

روز (14 مارچ 1883میلادی)، گورستان «های گيت» در لندن ناظر مراسم تدفين انقلابی ترين متفكر جهان بود، مراسم ساده بر پا شد ، اما پر شكوه، انگلس خطابه ای عميق و تاريخی ايراد كرد و خدمات يار ديرينه اش را بر شمرد، او در خاتمه گفت كه بهترين بزرگ داشت از ماركس آنست كه حداكثر كوشش را برای تحقق هر چه زودتر آموزش ها و اهداف او به عمل آوريم. (نشريه «بذر»، شماره ی اول،