زبان 

د اونۍ شعر
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

آدمی را گر نه بودستی زبان

مرغ و مور از فتنه بود اندر امان

در جهان هرگز نبود این اختناق

این همه آدمکشی ها و نفاق

از بم و توپ و اتم نامی نه بود

صلح و جنگ و پخته و خامی نه بود

نا سزا و فحش نشنودی کسی

می نه دزدیدی کسی از کس خسی

هر کسی در هر کجا آزاد زیست

بی هراس و سرخوش و دلشاد زیست

مرز در روی زمین پیدا نه بود

اختلافی بین آدم ها نه بود

هریکی قانع به حق خویش بود

نی کسی شاه و نه کس درویش بود

نی کسی فوج و سپاه آراستی

نی کسی بیش از ضرورت خواستی

نی کسی گفتی که من پیغمبرم

نایب خاص خدای اکبرم

نی بهشتی بود نی هم دوزخی

نی حساب محشر و نی برزخی

نی ز حور و کاخ و جوی شهد و شیر

قصه ها می رفت با  این بم و زیر

این کشاکش های پیدا و نهان

ریشه دارد در بُن نطق و زبان

هر فریب و فتنه و فسق و فساد

از زبان و منطق آدم بزاد

با زبان شورا و مجلس می کنند

چور و قتل و فتنه را حس می کنند

بانگ بردارد یکی و دیگران

همنوا گردند با او همزمان

با زبان آغاز هر خیر و شر است

با زبان این مؤمن و آن کافر است

از زبان این شد درست و آن غلط

تا نهایت بر شمارش زین نمط

از پی تنظیم هر سود و زیان

ساز هر برنامه باشد از زبان

صلح و جنگ و اختلاف و خیر و شر

جملگی باشد ز گفتار بشر

گر بُدی اولاد آدم بی زبان

تا ابد پاینده بودی این جهان

کاش این حیوان بی دُم گُنگ بود

بی زبان و منطق و بی بُنگ بود

با غرائز آشنا چون جانور

فارغ از عقل و شعور و درد سر

آنگهی دنیای ما بودی بهشت

هیچ کس افسانه و افسون نه رِشت

عزیزی غزنوی
تورنتو/کانادا