!خــون هــزار رستمدستان بر گردن تان

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

ســـربــدار خــراسانی

در کشاکش تشکیل حکومت نو، کارزار شخصیت کشی با توسل به تهمت، افترا و تفتین اوج گرفته است. آنانکه سخن های قاتل خودرا بسوی میهن باوران این دیار روانه میدارند، از یاد برده اند که مردم بخوبی میدانند که اگر نیرو های نظامی خارجی نمیبود، آنها باز با توپ وتفنگ بجان دگر اندیشان می افتادند و مردم بی گناه کابل را به خاک سیاه ماتم می نشاندند . سوگمندانه که مجریان این کارزار خفت آنانی اند که دست های شان بخون هزاران بی گناه این کشور آلوده است. روزی نیست که سازمان های ملی و بین المللی حقوق بشری و نمایندگان جامعۀ بین المللی از حضور این اشخاص به دلیل جنایات جنگی شان در ارگان های دولت افغانستان ابراز نگرانی نکنند.
ماجرا چنین بود: در کشور ما کمونیستان حزب دموکراتیک خلق افغانستان کودتا کردند. بر نامۀ کودتاچیان در پی مقاومت مردم افغانستان به شکست انجامید و افغانستان مورد تجاوز اتحاد شوروی قرار گرفت. تجاوز اتحاد شوروی موجب شد تا میهن ما به میدان جنگ سرد تبدیل شود. از دید استراتژیست های جنگ سرد، مهم استقلال افغانستان نبود، بلکه انتقام کشی از اتحاد شوروی و آسیب رساندن به این کشور اساس بود. پی آمد این سیاست این بود که پاکستان به بزرگترین مرکز انتقال کمک به افغانستان و پشت جبهۀ جنگ مبدل شد. دو حزب افراطی و بنیاد گرای متمرکز در پاکستان - حزب اسلامی آقای حکمتیار و جمعیت اسلامی برهان الدین ربانی- از بیشترین کمک های بین المللی بهره می بردند. افزون بر این بیشترین داوطلبان بین المللی، آنانیکه بعداً به عنوان جنگجویان القاعده کشورما و کشور های دیگر را به خاک و خون کشیدند، در صفوف این دو حزب آموزش دیدند و به جنگ پرداختند.
جمعیت اسلامی در پی شکست حکومت نجیب الله در تبانی با جناح تبار گرای پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان به تصرف کابل پرداخت. فرید مزدک، کاویانی، جنرال بابه جان، جنرال دلاور، شبکه های مربوط به خاد، سازمان امنیت افغانستان آنزمان، همه فعالانه در انتقال قدرت به آقای ربانی دست داشتند. ربانی که بیضۀ اسلام را با انتخاب چند وزیر متخصص و وطنپرست در خطر می بیند، از سال 1992 بدین سو بیشترینه همکاری هارا با خدا نشناسان پرچمی داشته است. شکنجه گران خاد، خبر چینان و دزدان حرفوی همه نور چشمی های وی بوده اند و هستند. آتشبار های جمعیت اسلامی همراه با برادر حکمتیار صدر اعظم وی کابل را به ویرانه مبدل کردند.
تاراج گران جمعیت اسلامی همراه با همرزمان و همراهان در گوشه و کنار میهن کمین گرفتند؛ کشور تاراج شد و مردم میهن به خاک سیاه نشستند.
ربانی که خودش را رئیس دولت اسلامی نامیده بود هر روز با یکی از گروه های که خودش قبلاً به تکفیر آنها پرداخته بود، متحد می شد. جنگ ویرانگری سراسر کشور ما را فراگرفت، شهر ها تاراج شدند، مال بیت المال غارت گردید، آثار هنری و ثروت های ملی به عنوان مال غنیمت به بازار ها سرازیر شدند. در جریان همۀ این جنایت خواجه که خودش را امیر می پنداشت با خورجین های زر از شهری به شهری در ستیز و گریز بود. کوچیگری و کولیگری دولتمداری را او در تداوم فرار و بی عرضه گی محمد خوارزم شاه در قرن بیستم به نمایش گذاشت.
ربانی برای اثبات وفاداری اش به سازمان امنیت پاکستان به ارسال تروریست و خرابکار به کشمیر و چرچنیا و آسیای میانه پرداخت. وی از جنگجویان بنیاد گرای تاجیک به حمایت پرداخته و به آتش جنگ داخلی در تاجیکستان دامن زد.
ربانی از سازمان امنیت پاکستان بعد از آنکه متحدانش اردوی مجهز افغانستان را با قوای هوایی آن نابود کردند، خواست تا به تأسیس اردو و سازمان امنیت افغانستان بپردازد. شورای علمای ربانی در رابطه با حقوق زنان به تدوین دقیقأ همان مواردی پرداخت که بعد ها طالبان با پیگیری آنرا اجرا کردند.
با ظهور طالبان، ربانی از نخستین کسانی بود که حمایتش را از این گروه اعلام نمود. او حتا پول در دسترس آنان قرار داد. زمانیکه مجاهدان هراتی با رشادت و جانبازی تا لشکرگاه پیشروی کردند او علیه امیر اسماعیل خان که در حالت مریضی با طالبان می جنگید، دست به کودتا زده و موجب شکست مجاهدان هراتی شد. صد ها هراتی بدست طالبان و پاکستانی ها شهید و اسیر شدند. شهر هرات بدست طالبان افتاد و نخستین دژ مقاومت و سازندگی شگاف برداشت. هرات به مستعمرۀ داخلی به پایگاه تجاوز پاکستان مبدل شد. خاطرات ویرانگری های چنگیز و تیمور در این خطه مجددا" زنده شد.
ربانی بر خانواده های شهدا و معلولین اشک می ریزد او بر این باور است که با ادغام وزارت کار و امور اجتماعی به وزارت شهدا و معلولین، گویا نسبت به خانواده های شهدا بی توجهی صورت گرفته است. این اشک تمساح را ما خوب میدانیم. "این گرگ سالهاست که با گله آشناست" بیشتر معلولان قربانیان جنگ های وی اند. او نخست می کشد و باز بر قر بانیانش می گیرید.
ربانی که ملا زادۀ فقیری بیش نبود صاحب ثروت های افسانوی شد. او از کوخ نشینی نه بدلیل کار وز حمت و ذکاوت، بلکه به دلیل فروش و تاراج دارائی های عامه به کاخ نشینی رسید و صاحب ثروت های افسانوی شد. کاخ های ربانی، همسر و فرزندانش در کابل و امارات متحده همه گواه این مطلب اند. او که در این خاک خودش را مصؤن از هر انتقادی میداند و در برابر هر انتقاد اوباشان و اراذلش به تهدید مردم می پردازند، از یاد برده است که اگر امروز در پناه معامله گری هایش از گوانتانامو نجات یافته است، جایگاه دیگری بنام دنهاگ وجود دارد که وی را در درازمدت از آن رهایی نخواهد بود. ربانی که به روشنفکران مسلمان و وطنپرستان این کشور زبان درازی می کند از یاد برده است که این حامد کرزی بود که تا به حال سپر بلای وی شده است. خانواده های شهدا، خانواده های زنان به غارت برده شده و صاحبان زمین های غصب شده، قربانیان بی گناهی که بدست دژخیمان وی کشته شده اند، همه در انتظار عدالت اند. ملوزویج دیکتاتور و قاتل مردم مسلمان بزنیا و کوزوو، در اثر سکتۀ قلبی در دنهاگ درگذشت و در آنجا حجرۀ در زندان جنایتکاران جنگی سازمان ملل متحد خالی شده است.
ننگ تان باد! خون هزار رستم دستان برگردن تان است .
(Goftaman)