داکتر اسپنتا و هیستری تمامیت خواهان

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

ح. شکوهی

آلمان، اپریل 2006

وزارت امور خارجۀ افغانستان که از آغاز قرن بیستم در تشکیل دولت شامل شد ، با تولد دولت مدرن در افغانستان مصادف میباشد .
در این وزارت شخصیت های مبرزی هم اداره امور را به عهده داشته اند که از آنجمله علامه محمود طرزی ، محمد ولی خان دروازی ، نجیب اله توروایانا و محمد هاشم میوندوال برجسته ترین اند.
اگر ماهیت رژیم ها در نظر گرفته نشود، اهلیت ، دانش و کارایی شخصیت ها اصل قرار گیرد، باید گفت که بعد اژ شخصیت های یاد شده، یگانه کسی که شایستگی لازم و درخشان در این رابطه را دارد، آقای دکتور رنگین دادفر سپنتا است .
این مسئله برای آقای دکتر عبداله و گروه وی نیز جای افتخار است که می توانند روزی با سر بلندی بگویند که هرچند خودشان از روی ناگزیری و مصلحت امریکایی ها این مقام را بدست آورده بودند، اما مدتی چوکی ای را در اختیار داشته اند که باید به شخصیت مبرزی چون آقای سپنتا خالی می کردند. و این شاید یگانه افتخار این شخص و گروه وی باشد .
اما متاسفانه گروه معلوم الحالی که تمام کارنامه زندگی سیاسی اش وابستگی های بیشمار به کشور های گوناگون و دل کندن و دل بستن های. . . منشانه میباشد به خیر خود آگاهی نشان نداده این یگانه افتخار (که قبل از آقای اسپنتا این چوکی نصیب یکی از بادیگارد های مربوط این گروه گردید ه بود.) را مفت و مجانی ازدست میدهد.
در سایت ها و نشریات این گروه که از طالبان در عرصه فکر هیچ فرقی نداشته و فقط ترس وفرار، تمام کارنامه های جهاد آنانرا تشکیل میدهد امروزه هورا و چیغ و فریاد های بیشماری بالاست.
این آقایان به همه کس جز خود تاخته و به تکفیر آزادیخواهان میپردازند. آنها به داکتر اسپنتا میتازند که شجاعانه از مواضع خود به دفاع پرداخته است.
این گروه معلوم الحال که خرابه های کابل، خون شهیدان آن و درد بازماندگان آنها، گواهی بر محکومیت ابدی این گروه وقیح وغارتگراست، همراه برادران گلبدینی وغیره شان در کابل و تمام افغانستان حالی براه انداختند که جز جنگ و دعوای شغالان بروی یک قبرستان، دیگر هیچ تشبیهی نمیتواند آن را بیان کند.
کارنامۀ سیاه این گروه چنان ننگین است که وقتی آنها شغالانه از ترس و هراس، کابل را که خود به حد کافی غارت نموده و ویران کرده بودند، دودستی به ایادی پاکستان وا گذاشتند، مردم کابل حتی طالبان گورستانی را بر این ها مرجح دانستند. مردمی که از بیچارگی، از هجوم شغالان به پناه جستن پیش گرگ روی آورده بودند.
این گروه در پاکستان ساخته شد و حتی در موقعی که طالبان ای اس آی در پیشروی بودند، پاکستان به اینها امکان داد که قاچاق لاجورد را درآنجا "آب" کنند. چرا ؟ چون پاکستان میخواست با دو دست افغانستان را درهم شکند. یکبار با دست گلبدین و مسعود و بار دیگر با دست طالبان ومسعود.
"ضد" پاکستان نمایی این گروه، با دو دست تقدیم کردن مناطق بیشمار پشت هم برای طالبان (شاید در ازای یک جیفه ناچیزی)، بسیار بی اعتبار است. اینان چگونه میتوانند وابستگی خود را به اداره ای که آنها را پرورده و بزرگ کرده است، پنهان دارند.
آقای مسعود خود موقعی که در تخار بود و از جانب هم گروه های خود به هلاکت نرسیده بود، اعتراف کرد که فقط هشت هزار نفر طالب و پاکستانی علیه او میجنگند. این آقایان ویرانگر که شکست اتحاد شوروی را نتیجه جنگ خود و قوماندان مظلوم همیشه فراری شان میدانند، از خود نمیپرسند که این چگونه است که شکست دهندگان یک ابر قدرت در مقابل هشت هزار نفر طالب و پاکستانی از اراضی شمال بی خبر و ناآشنا، چنان ترس بر ایشان غلبه میکند که ساحل دریای آمو (خواجه بهاوالدین) را برای فرار امن ترین جای برای خویش می یابند.
آقایان در حملات تبلیغاتی خود مدعی میشوند که گویا داکتر اسپنتا و دیگران در جهاد شرکت نجسته بودند. از آنجا که مفهوم جهاد از نظر اینها تعریف خاصی دارد، باید گفته شود که این ادعا یگانه ادعای درست شان علیه داکتر اسپنتا و دیگران میباشد. زیرا :
داکتر اسپنتا مثل اینان آدم نکشت، مکتب ها و پل ها را ویران نکرد، معلم و اهل دانش را یا کشته و یا مجبور به فرار ننمود، شهر ها را ویران نکرد، و به وطنفروشی های گوناگون که روزی با امریکا و پاکستان روز دیگر با ایران و بعدا با روسیه و در آخر سر ببرک کارمل وار سوار بر میله های تانک های امریکایی و با اجازه ولینعمت شان رامسفلد، وارد کابل نگردید.
اسپنتا بر عکس به روشنگری در راه دموکراسی و رهایی انسان دست زد و خواب وخوراک را در راه افشای تجاوز کاران گوناگون که در عین حال همین گروه وقیح هم ابزار آن بود، بر خود حرام کرد.
جالب است که این آقایان که گویا بسیار ضد " کمونیست" تشریف دارند نمی بینند که در همین لحظه، خادیست های دمدار و شاخداری مثل پدرام، محب بارش و جنایت کارانی مانند دستگیر پنجشیری که همراه گروه آنزمانی اش حتی از کشتن اطفال کوچک فامیل داود خان و هزاران انسان دیگر در پولیگون هم دریغ نمیکرد، زبان تبلیغاتی این گروه میباشد.
حالا اگر ازین بگذریم که آصف دلاور کی بود و چه کاره شان بود و خود آقای فهیم و قانونی و عبداله چه جانفشانی های که در صفوف خاد نکردند.
برای این آقایان شعله یی بودن جرم است. بلی چون شعله یی ها از آن جمله گروه های معدودی بودند که بیشترین کشته را در راه آزادی وطن در مقابل تجاوز اتحاد شوروی دادند، بدون آنکه به قاچاق سنگ های قیمتی دست زنند و با همپالکی های دیگری مانند گلبدین بر سر تصاحب رهبری مافیای مواد مخدر دست وگریبان گردند.
اما جالب است که اینان فراموش میکنند که یک شعله یی درجه چندم راه گم کرده (داکتر عبدالرحمان فقید) بنیاد گذار گروه پر ادعای شورای نظار بود، که حتی یک مغزی در بین تمام این گروه یافت نشد که با او درهمان دانش محدود، همسری کند.
و بعدا هم با ناجوانمردی که یکی دیگر از صفات برجسته اینان است، او را کشتند.
قصه ننگین حیات سیاسی این جناح آنقدر خفت بار است که باندازه جنایات شان طولانی میباشد.
ترجیح میدهم موارد دیگر را دستچین کرده، نکته وار بیان کنم :
ــ گلبدین، مسعود و ربانی از اولین اعضای شاخه های تشکیل شده توسط آی اس آی بودند. نکته ایکه همه و حتی خود احمد شاه مسعود نیز بدان معترف بود. برای اذهان تنبل مخصوصاًً طرفداران این گروه حالی میشود که این بدان معنی است که نطفه سیاسی اینها در بستر آی اس آی بسته شده است .
ــ احمد شاه مسعود در پاریس صریحاً (هر چند آدم کم سوادی بود که فرق آثار نظامی ماوتسه تونگ و چه گوارا را با بینوایان ویکتور هوگو نمیدانست) اعلام داشت که با پرچمی ها و خلقی ها در رابطه و اتحاد قرار دارد. چه شد که پیروان آن مظلوم، حالا جنون ضد کمونیستی شان گل کرده است. آخر این "مسعود شناسی" همینقدر بود ؟
ــ مگر این این مسعود نبود که گفت برای نجات جان داکتر نجیب اله رئیس جمهور پیشین، فهیم را فرستاده بود؟ حالا آقای اسحاق توخی کذب این مسئله را بیان میکند. ما به آن کاری نداریم. قضیه اصلی افتخار آقای مسعود در این رابطه و برعکس انکار شاگردان او درین باره میباشد.
ــ اسداله سروری در این مدت طولانی در قرارگاه مسعود بوده و بحیث مشاور او عمل میکرده است. آقای مسعود که حکم قتل عام افشار و چنداول و در مجموع غرب کابل را صادر کرد، نمیتوانست حد اقل برای تسلی مردم هم که شده این جانی را به محاکمه بکشاند ؟
بعضی ها شاید بگویند که هنوز دولت مستقر نشده بود. چگونه است که بدون استقرار دولت معادن و ثروت های دولتی و ملی تاراج میشدند، ادعای گرفتن کرسی در سازمان ملل متحد و سایر سازمان های بین المللی میشد و حکم قتل عام صادر میگردید، اما در این زمینه کاری صورت نمیگرفت ؟
شاید وجه مشترک آقای اسداله سروری در سرکوب قیام چنداول (1357) و احمد شاه مسعود در از بین بردن کامل چنداول سبب برادری آنها گردیده باشد.
ــ این گروه تمامیت خواه در زمان تسلط خود بر کابل، خاد را تقریبا با همان ترکیب قبلی آن احیا کرد. به رهبران حزب دموکراتیک خلق کمک نمود تا صحیح و سالم یا در کنار این گروه باشند یا به خارج سفر نمایند. مزدک، ودیگران.
جنرال بابه جان ، دلاور و جنرال مومن از پیشبرندگان ماشین جنگی جمعیت و شورای نظار بودند.
درآنزمان شاخه های قومی حزب دموکراتیک خلق ازهم گسسته، بسیاری از پشتون تباران به گلبدین و غیره و بسیاری تاجک تباران به جمعیت و شورای نظار و قس علیهذا پیوسته بودند.
چه شد که این خاطره ها چنین زود فراموش آقایان میشود و انگشت اتهام را بسوی دیگران دراز میکنند.
ــ در زمانیکه طرح ملل متحد در دست اجرا بود اتحاد شوروی وابسته قبلی خود داکتر نجیب را راند و بجای آن جمعیت و شورای نظار را ترجیح داد. تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.
ــ گروموف آخرین قوماندان اردوی اتحاد شوروی در افغانستان در کتاب "ارتش سرخ در افغانستان" مینویسد :
" تلاشهای مرکز اطلاعاتی سپاه چهلم دستاورد های معینی به همراه داشتند. در سال 1982 ما توانستیم به مهمترین هدف خود نایل گردیم . ما توانستیم با احمد شاه مسعود تماس های بس پایدار برپا کنیم که تا پایان خروج نیرو های اتحاد شوروی از افغانستان تداوم یافتند. طی زمان حضور نظامی ما در افغانستان، کار ما با موفقیتهای متناوبی ادامه یافت." ..." بویژه در سال 1982 نمایندگان سپاه چهلم و شخص احمد شاه مسعود موافقتنامه ای را به امضا رسانیدند که درآن مسعود تعهد سپرده بود بروی کاروانهای نظامی ارتش شوروی در سالنگ جنوبی، جای که او فرمانروای بی چون و چرای آن بود، آتش نگشاید." . . . " مسعود به اعضای گروهش دستور داد تا از فعالیت شدید بر ضد نیروهای دولتی دست کشیده و مبارزه مسلحانه را در گام نخست برضد سازمانهای مخالف جمعیت اسلامی افغانستان پیش ببرند." . . . " همه گفتگو ها با مسعود مستقیما توسط فرماندهی نظامی شوروی انجام می گرفت." ... " مصالحه چندین ماه دوام یافت، باید بگویم که مسعود به تعهدات خود به استثنای چند مورد پابند بود." و غیره (تکیه روی جملات از نویسنده این سطور است)
ــ این گروه که اعتقاد به عقاید اسلامی را شعار میدهند یکبار با دوستم میسازند بعداً علیه او اعلام جهاد میدهند. و بعدا باز با او میسازند. این ملعبه ساختن اعتقادات اسلامی برای سیاست های روز مره هرچند مرض ساری و جاری کلیه گروه های جهادی بشمول طالبان است، اما جمعیت و شورای نظار در این زمینه ید طولایی دارند.
ــ این گروه، تازه تاکتیکی جالبی بر گزیده و چپ و راست علیه امریکا داد سخن میدهد. آقایان شما همه را مثل خود فراموشکار فکر میکنید. شما باید اول حساب های ملیون ها دالر سی آی ای را که بشما در مدت جهاد تان داده چه پروژه نظامی سی آی ای زیر نام شفری "خداحافظ مسعود" و سایر دالر ها را و چه این رقم آخری 70 ملیون دالری را که در آستانۀ سقوط طالبان، نماینده سی آی ای در"خواجه بهاوالدین" بشما رساند و از آن در مطبوعات غرب بنام برهنه ی "خریدن" شما یاد شد، باید به ملت بدهید.
ــ از دیگر مطالب که بگذریم وقتی روسها آمدند یک درجن "قهرمان" برای ما ساختند که با رفتن شان، شاید حافظه دار ترین افراد هم بیاد نیاورند که نام های این آقایان چه بوده است ؟
فراموش نکنید که "قهرمان" شما هم از طرف آمریکایی ها برگزیده شد. هفتاد ملیون دالر، یک مقام "قهرمانی" و درجه "مارشالی" و اجازه چور بلا مانع هرچه پیشروست، نتیجه فرمانبری و وطنفروشی تنیده در تمام تار و پود سیاسی شما میباشد.
کدام قهرمانی؟ مسعود که در کوچکترین تکان داخل دره ی پنجشیر میشد و راه ورود را حتی به روی متحدین کاپیسایی و پروانی خود هم میبست و هزاران پنجشیری آزاده را که فرزندان شان را به قربانگاه کشانده بود بی پناه میگذاشت، همین قهرمانی است؟
میگویند او یگانه کسی بود که در مقابل طالبان مبارزه کرد. اولاً این دروغ شاخدار و ساخته و پرداخته یکعده خادیست پیوسته به جمعیت و شورای نظار است.
از نیروهای جهادی گرفته تا نیروهای وطنپرست به شیوه های گوناگون علیه طالبان جنگیدند. اینکه روسها و غرب و دستگاه اطلاعاتی ایران از میان اینهمه مقاومت ها فقط کارهای آقای مسعود را بر سر زبانها می انداختند، خود مسئله مشکوکی است.
باز کدام مقاومت ؟ او که پیهم مناطق را به طالبان تقدیم میکرد. او از چه دفاع کرد ؟ از کابل ؟ از مزار؟
(قبل ازاشغال مزار توسط طالبان مسعود رسماً قوماندان دفاع از مزار شده بود.) و مهم ترین چیزی که بسیاری آن را ناآگاهانه و طرفداران مسعود آن را آگاهانه فراموش میکنند، اینست :
درتمام طول حاکمیت طالبان درخواست مسعود از طالبان چه بود ؟ مسعود همیشه می گفت که ما (یعنی همین "قهرمان") طرفدار مذاکره با طالبان هستیم اما طالبان قبول نمیکنند. ترجمه این مطلب بزبان ساده اینست که آقایان "ضد" پاکستانی میخواهند با گماشتگان پاکستان بسازند اما گماشتگان پاکستان این تگدی را قبول نمیکنند. درتمام این مدت این تقاضا و این رد درجریان بود.
جنگ هم برای دفاع از میهن نبود. زیرا اگر چنین میبود پس تقاضا از اشغالگران پاکستانی موردی نداشت. جنگ در واقع دفاع مافیای سنگهای قیمتی در درجه اول و در درجه دوم مافیای مواد مخدر شمال، در برای حفظ منافع خود در مقابل مافیای مواد مخدر در جنوب و شرق کشور بود که در آغاز گلبدین در راس آن بود و بعداً طالبان تیکه آن را بدوش گرفتند.
نکات فراوان دیگری وجود دارند که ماهیت این گروه در حال زوال را که بزودی همراه سایر نیروهای ضد ملی در محاکمه عادلانه مردم پیش خواهند شد بر ملا میکند. چه باید کرد که مطلب زیاد و حوصله خوانندگان کم است .
اما حالا که قلم باید بکناری گذاشته شود لازم است به آقای داکتر رنگین دادفر اسپنتا هم نکته ی را گوشزد کنم .
آقای اسپنتا بین شما که اهل دانش، فرهنگ و فکرهستید و این باند انحصار طلب یک دریای خون فاصله است. وجود شما در دولت، برای این لشکر بی افتخار که هنوزهم کرسی های بیشماری را چسپیده اند، اگر اندکی هوشیاری میداشتند، افتخار بزرگی میتوانست باشد. زیرا آنها در زیر سایه افراد مثل شما میتوانستند از چشم تیز بین مردم پنهان شوند. اما می بینیم که چنین نیست. برای اینها نان از نام مرجح تر است .
حالا از شما آقای دکتر اسپنتا میپرسم که اگر چند جمله ی بعنوان جواب عنایت بفرمایید ممنون خواهم شد. چطور شد که کرسی دانشگاه را ترک کردید و به این آشفته بازار پیوستید ؟ پایان