طنزی از سرزمین هندوستان

طنزونه او ټوکې
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

نوشته دلیپ سنګ
ترجمه ذیبح الله اسمایی
معذرت تحریری
نتیجه پاسخ به یک نامه که زمانی دانستم از بلیماران دهلی برایم نوشته شده بود به کجا انجامید؟ در نامه مذکور اقای نسیم  برایم اخطار داده بود و علاوه بردشنامهای بیشمار ، اتهام دزدی را نیز بالایم بسته بود. همانګونه که آقای نسیم نامه خود را بسته بود ، من نیزدهن خودرا بستم و چپ خودرا ګرفتم. مګر حقیقت انست که  او به جای خود ارام نه نشست. درنامه خود به تهدید من پرداخته و ګفته بود که اګریک بار موقع یافتم تمام استخوانهایت را جغل جغل خواهم کرد

.
آقای نسیم درنامه اش کلمات زشتی را تحریر کرده بود. انتخاب واژه های او تشابه قابل ملاحطه یی با واژه های مضمون انتقادی پروفیسور عبادت بریلوی داشت. بعد از مطالعه نامه تصمیم ګرفتم که بدګمانی دزدی را اشکار سازم. در چنین حالتی یقین دارم که هرکس خواهد دانست که چرا چنین شخصی را که درمورد من کینه داشته باشد ، نمیخواهم و این یګانه دلیلی است که ارزو دارم به اقای نسیم بنویسم و سوء تفاهم را در زمینه واضح سازم. مګر قبل از انکه این کار را بکنم اولتر از همه باید شما بدانید که اوچرا بالایم قهر است.
چند ماه قبل میرزا عبدالودود مجموعه طنزهایی را به چاپ رسانید. بعد از چاپ کتاب ، میرزا از من تقاضا کرد تا نقدی را بالای ان بنویسم. نقد را نوشتم و در یکی از مجله های دهلی به چاپ نیز رسید. آقای نسیم نقد مذکوررا مطالعه  کرد وبه این نتیجه رسید که کتاب مذکور یک مجموعه کمیاب طنز است ، راسا رفت و به مبلغ بیست روپیه کتاب را خرید.  وفتیکه کتاب را مطالعه کرد ، دانست که فریب خورده است.
اودرنامه مذکور نوشته بود که بعد از مطالعه کتاب احساس کرد که جیبش را کیسه بر زده است. از انجایی که موصوف کتاب را برمبنای نقدی که من تحریر کرده بودم ، خریداری کرده بود ، از انرو مسوول دزدی من بودم. در نتیجه اومرا به کسی که با کیسه برها همدست است ، محکوم کرد.
آقای نسیم ، بعد از مطالعه نامه شما به این نتیجه رسیدم که شاید شما توانایی مطالعه یک کتاب را داشته باشید و لی تا جاییکه به نقد رابطه میګیرد ، کاملا بیخبر هستید. میتوانید به من بګویید که در کجای نقد ګفته بودم که کتاب مذکور ازبهترین کتابهای طنزاردو است؟
یقینا که هیچ جایی نه ګفته بودم. این هم حقیقت دارد که هیچ جایی در نقد خود تلاش نکرده بودم که کتاب میرزا عبدالودود را کاملا یک چیز بیهوده بګویم. اګر چنین میکردم ، میرزا نیز مثل شما تشنه خون من میبود. لطف خداوند است که صحت میزرزا خوب است.
اکنون اجازه دهید که به شما بګویم که چګونه باید از نقد برداشت کرد. لطفا تفاوتهای ګفته های من و برداشت خودرا از ان یاداشت کنید.
من نوشته بودم که میرزا عبدالودود را بیشتر از این نمیګذارم که در میان طنز نویسان زبان اردو راه و جایی داشته باشد.
ولی انچه شما از ان نوشته برداشت کرده بودید  که با شامل شدن میرزا  در حلقه طنز نویسان ، همه یی حریفان به استعداد او تعجب کردند و این عرصه از نویسنده ګی را به او ګذاشتند تا مطابق میل خود انر ا به کار برد.
من باید بګویم که شما اشتباه کرده اید.
عزیزم اقای نسیم ، انچه را من میخواستم برزبان نقد بیان کنم، عبارت بود از اینکه میرزا ان چنان جایی در میان نویسنده ګان طنز برای خود پیدا کرده که مسافران دارای تکت درجه سوم و در ازدحام بخش درجه سوم برای خود مییابد. به عبارت دیګر میرزا دروازه درامد را بسته یافت . اواول بکسهایش را از راه کلکین داخل کرد و بعد خودش از همین طریق به داخل خیز زد. بکسهای او بالای کله های مسافران اصابت کرد و خودش هم بالای سر مسافران قرار ګرفت که وزنش باعث اذیت و ازار انها نیز ګردید. درست مثل اینکه زلزله به وقوع میپیوندد و همه جاهایش را ګذاشته و فرار میکند. به این ترتیب مرزا در عرصه طنز نویسی برای خود جایی دریافت کرد.
من نوشته بودم که میرزا در طنز نویسی تازه وارد است ولی زنده ګی را در پیش رو دارد که از ان استفاده کرده و به جستجو بپردازد.    
شما چی فکر میکنید ؟  هدف من این بود که با امدن میرزا به جهان طنز این ساحه را به باغ ګل مبدل کرده است ؟ و اګر میرزا درزنده ګی باقیمانده خود به مشکلات مواجه شد ، تقدیرش چنین خواهد بود.
این موضوع از انچه من میخواستم بګویم خیلی فرق داشت. من میخواستم به میرزا بګویم که :
،، ګوش کو بیادر ، چرا از امدنت دراین عرصه بی حوصله میشوی؟ بالاخره زنده ګی در پیش داری ، سیمای ادبیات به چانس مربوط است. فقط بیست یا سی سال دیګر انتظار بکش و بعد دراین ساحه داخل شو. من اطمینان دارم  که هیچکس ازهیچ بلندی  موجودیت تورا انتقاد نه خواهد کرد . ،،
من نوشته بودم که در سبک ادبی میرزا صفات خاصی وجود دارد ، مګر شما از ان حد س زده بودید که حتی سخنان یک نواخت میرزا مشابهت به رفتار زیبای اسپهای مسابقه دارد.
به من باور کن که هدف من چنین نبود. از تشبیهی که من به کاربرده بودم یقینا از اسپان مسابقه نیز الهام ګرفته بود ؛ اما اسپهاییکه من تصویر شانرا در مغز خود داشتم ، در مسابقه مهالکشمی مومبای دیده نشده بودند. من در مورد اسپهای کادی خودمان فکر میکردم. اګر کسی یک از انها را تیله کند ، باز کی جرات دارد که سر راه شان بیاید ؛ اما اګر یک بار ګفت که نمیدوم ، باز اګر صدشلاقش بزنی یک انچ به پیش نخواهد رفت.
من نوشته بودم که هر جمله از نوشته میرزا کار طاقت فرسایی است که متحمل شده است ؛ مګر شما فکر میکنیدکه میرزا در کتاب خود برهرجمله ان چنان زحمت کشیده که یک شاګرد کوششی برای تیاری به امتحان بالای خود متحمل میشود.
نی برادر ، هدف من هیچ ګاهی جنین نه بود. وختیکه من به پشتکار  و تحمل رنج اشاره کردم ، کالا شویی رانزد خود   تصور کرده بودم که هنګام شستن شیت لحاف و دور کردن چرکهای ان چقدر زحمت میکشد. با دیوانه ګی که او لحاف را بالای سنګ میزند قابل تعجب است. اما محصول انچه را که من رنج و زحمت ګفته ام ، سرګرم کننده است. به زودی توته های شیت لحاف در هوا پراګنده خواهد شد ؛ اما چرک به جای خود باقی خواهد ماند.
من نوشته بودم که این کتاب دست به دست خواهد ګشت ؛ مګر شما از ان چنین برداشت کرده بودید که مانند کیک میتورا وی یا اب نارنج نګپور به فروش خواهد رسید.
اوه عزیزم ! شما دراین مورد اشتباه کرده اید.اولین چیزی را ادمی مثل شما باید بداند ، این است که  کتابهایی که به زبان اردو نوشته شده اند ، کمتر به فروش میرسند و این کتاب هیچکاهی مانند انواع کیکها به فروش نخواهد رسید ؛ بلکه  کتاب مذکورقبلا توزیع ګردیده و انهم توسط خود نویسنده ان. برای اینکه به شما راست بګویم  من نوشته بودم که کتاب میرزا دست به دست  خواهد ګشت. هدف من از ان این بود که کتاب میرزا راسا به دست جمع کننده ګان کاغذ و از انجا به به دست پاکت سازان و از دست پاکت سازان به دست شرینی فروشان و از انجا هم به خریداران مربوط خواهد رسید. تعجب من ازاین جهت است که چرا ادم مثل شما چنین چیزهای ساده را فهمیده نتوانست. به هر حال اکنون که شما از مفقودی بیست روپیه شکوه دارید ، یقین دارم درس بزرګی را اموختید.
شما در نامه تان میګویید که من جمله های زیبا و عالی را از کتاب میرزا نقل کردم:
میدانی که جمعا چند جمله را از کتاب مذکور نقل کرده ام؟ فقط چهار جمله را.
اوه عزیزم ! زحمتی را من برای دریافت این چهار جمله متحمل شده ام ، فقط من میدانم و خداوند بزرک. من تمام شب را به خاطر زیرو زبر کردن صفحه های کتاب ګذشتاندم و به این ترتیب چهار جمله را به دست اوردم. اظهار عاجزانه من به شما این است که یک کتاب دوصد صفحه یی که هیچ قابل استفاده نباشد ، بازهم جمله های چهارم حصه یک درجن در ان یافت میشود.
شما درنامه تان متذکر شده اید که من در نقد خود کتاب مذکور را به تمام برادران اردو زبان پیشنهاد کرده ام.
درست است ، من اعتراف میکنم که چنین نوشته ام ؛ ولی صاحب محترم ، شما نمیخواهید وضع کسی را بدانید که  چنین پیشنهاد را پیشکش میکند. من به خاطر ندارم که به شما ګفته باشم روزانه صدها چنین نامه را مینویسم و پیشنهاد ها را پیشکش میکنم . موجبه هایی هم وجود دارد که به صدراعظم ایالتی نوشته ام  و ازاو خواهش کرده ام که خانه یی را به این یا ان شخض تخصیص دهد ؛  از وزیر دولت تقاضا کرده ام که این یا ان ادم را به سیاحت دور دنیا بفرستد و از شاروالی خواهش کرده ام که دراینجا و انجا زمینه اب اشامیدنی را فراهم سازد ؛ ولی تا جایی که من میدانم هیچ کس در اثر پیشنهاد من صاحب خانه نه شد؛  هیچ نویسنده یی را به سیاحت دور جهان نفرستاد ودر هیچ جایی اب اشامیدنی فراهم نه شد. شما چطور یګانه کسی استید که پیشنهاد مرا خیلی جدی ګرفته اید!
برای انکه نقد خودرا زود تر به پایان برسانم ، نوشته بودم که دیګر نمیخواهم که میان نویسنده و خواننده قرار بګیرم.
انچه شما از این نوشته من برداشت کرده بودید ، این بود که هر چی زودترباید کتاب کذکور به خواننده هابرسد و یک دقیقه هم درین مورد تعلل صورت نګیرد. من میدانم که هرکس کتاب مذکور را  بعد از پرداخت قیمتش مطالعه کند، راسا رفته  ګلوی مولف را خواهد فشرد. برای اینکه عامل برخورد بین نویسنده و خواننده نه شوم ، خواستم به زودترین فرصت ممکنه از این میان خارج شوم.
انچه که باید توضیح شود این است که چرا نقد به زبانی نوشته شود که  از سطح فهم خواننده های عادی بالا باشد. به هر حال ، برادرم ،  این شیوه یی معمولی توشتن نقد است به شما اطمینان میدهم که من انرا کشف نه کرده ام ، ولی یک مطلب دیګر را که میخواهم به شما بګویم این است که دران وقت میرزا برای نوشتن نقد برکتابش با یک پاکت برفی نزدم امد. برفی خیلی مزه دار بود. این امکان نیز وجود دارد که چنین تحفه شیرین  قضاوت مرا در زمینه درهم برهم کرده باشد. من اطمینان دارم که اکنون دانستید که چطور نقد را دقیق بخوانید. به نظر من برای شما منفعت ارزش دارد ؛ ولی برای بدست اوردن بیست روپیه چنه زدن نیز بد نیست. انچه را در دفاع از خود ګفته میتوانم همین است. هرګاه هنوز هم شما ګام نادرست برمیدارید ، من به شما سر تعظیم فرو می اورم و با دستان بسته نزد تان امده ، پوزش میخواهم.

پایان