له لورا لورې نه تنا شته
نه وریږي ږلۍ،
نه د ګلپاڼو پر مخ
شته د باران هه څپڅپالې ښکالو
نه را وریږي
له لورا لورې نه تنا شته
نه وریږي ږلۍ،
نه د ګلپاڼو پر مخ
شته د باران هه څپڅپالې ښکالو
نه را وریږي
ای کاش در جهان اثر از بغض و کین نه بود
یکدل ز رنج و غصه و حسرت غمین نه بود
چیزی به نام خصم بشر در زمین نه بود
ای کاش در میان بشر جنگ دین نه بود
غوغا و فتنه بر سر دین این چنین نه بود
دشمن زشت و زمخت نوع انسان است فقر
تیشه اندر ریشه های نخل وجدان است فقر
مایۀ بی دانشی و جنگ و نیرنگ و نفاق
در میان جملۀ افراد و اوطان است فقر
سیه کاران جاهل تیره دارند زندگانی را
بسر کوبند فرهنگ رفا و شاد مانی را
به هرگاهی چراغ معرفت روشن شده درملک
جهاد با نام دین کرده به پا هردزد و جانی را
کشند شمشیر الحاد بر رخ هر جلوهء تنویر
به فتنه بر فگندند جنبش دور امانی را
همه نو آوری هارا بخوانند بدعتی دردین
به پا دارند با جنس فریب، بازار گانی را
به جز از فتنه و آشوب ندیدیم زین سیه کاران
بدیدیم زین همه اوهام فریب و سر گرانی را
بگشتیم شهرهء دهر از نفاق وفقر و پسمانی
به پا شو ای وطندار بر فگن این خصم جانی را
به دنیا شو هماهنگ بر گزین راه تمدن را
بیابی عزت و آبرو نماد زندگانی را
بری باشد بدین باور که ظلمت محو میگردد
بیابد ملت افغان غرور باستانی را
ف.بری